قوله تعالی: تِلْکَ الرُّسُلُ الآیة... میگوید آنک آن پیغامبران، آن سخن رسانان و بر رسالت من استواران، ما ایشان را فضل دادیم بر یکدیگر و افزونی دادیم در برتری بچیز چیز از فضائل، همه پیغامبران برتران از همه آدمیان، وانگه مرسلان مهینان از دیگران، وانگه اولو العزم ازیشان برتر از دیگران وانگه آدم بکرامت در خلقت، و نوح در اجابت دعوت، و ابراهیم در خلت، و داود در زبور و در آواز و ملک و نبوت، و سلیمان در سخن گفتن با مرغ و تسخیر با دو جن و شیاطین و ملک و علم و رسالت، و موسی در مناجات و مکالمت، و عیسی از مادر بیپدر و زنده در آسمان و کشتن دجال بآخر عهد، و محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بقرآن و بدیدار شب معراج و مهر نبوت و فردا بشفاعت.
مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ الآیة... ازیشان کس است که اللَّه با وی سخن گفت یعنی بی واسطه و ترجمان و بی سفیر در میان، و آن آدم است و موسی و محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم، اما سخن با آدم آنست که گفت رب العزة اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ و درست است خبر که رسول خدا گفت صلّی اللَّه علیه و آله و سلم
«خلق اللَّه آدم علی صورته و طوله ستون ذراعا فلما خلقه، قال اذهب، فسلم علی اولئک النفر و هم نفر من الملائکة جلوس، فاسمع ما یجیبونک به، فانه تحیّتک و تحیّة ذریتک، قال فذهب فقال السلام علیکم، فقالوا السلام علیک و رحمة اللَّه، قال فکلّ من یدخل الجنة علی صورة آدم طوله ستون ذراعا، فلم یزل الخلق ینقص حتی الآن.»
و مردی آمد برسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت یا رسول اللَّه أ نبیّا کان آدم؟ قال «نعم مکلما»
و سخن گفتن با موسی آنست که رب العزة گفت در قرآن إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ، إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ، لا إِلهَ إِلَّا أَنَا، فَاعْبُدْنِی، إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی النَّاسِ بِرِسالاتِی، انی انا اللَّه رب العالمین، وَ أَنْ أَلْقِ عَصاکَ و فی الخبر ما روی ان النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم قال «کلم اللَّه اخی موسی ع بمائة الف کلمة و اربعة و عشرین الف کلمة و ثلاث عشرة کلمة، فکان الکلام من اللَّه و الاستماع من موسی.»
و قال النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «ان موسی کان یمشی ذات یوم بالطریق فناداه الجبار یا موسی، فالتفت یمینا و شمالا و لم یر احدا، ثم نودی الثانیة یا موسی، فالتفت یمینا و شمالا فلم یر احدا، و ارتعدت فرائصه ثم نودی الثالثة «یا موسی بن عمران، انّی انا اللَّه لا اله الا انا، فقال لبیّک فخر اللَّه ساجدا، فقال ارفع رأسک یا موسی بن عمران، فرفع رأسه، فقال یا موسی ان احببت ان تسکن فی ظلل عرش یوم لا ظل الّا ظلّه فکن للیتیم کالاب الرحیم و کن للارملة کالزوج العطوف، یا موسی ارحم ترحم، یا موسی کما تدین تدان، یا موسی انه من لقینی و هو جاحد بمحمد ادخلته النار و لو کان ابراهیم خلیلی و موسی کلیمی. فقال الهی و من محمد؟ قال یا موسی، و عزتی و جلالی ما خلقت خلقا اکرم علی منه کتبت اسمه مع اسمی فی العرش قبل ان اخلق السماوات و الارض و الشمس و القمر بالفی الف سنة، و عزتی و جلالی، ان الجنة محرمة حتی یدخلها محمد و امته. قال موسی و من امة محمد؟ قال امته الحمادون، یحمدون صعودا و هبوطا، و علی کل حال یشدّون اوساطهم و یطهّرون ابدانهم، صائمون بالنهار، رهبان باللیل، اقبل منهم الیسیر و ادخلهم الجنة بشهادة ان لا اله الا اللَّه، قال الهی اجعلنی نبی تلک الامة، قال نبیها منها، قال اجعلنی من امة ذلک النبی.
قال استقدمت و استأخروا و لکن ساجمع بینک و بینه. فی دار الجلال».
اما سخن گفتن با محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم آنست که شب معراج که بر خدای رسید، با خدای سخن گفت و با وی رازها رفت، که از آن چیزی گفتنی نیست، و رب العالمین آن رازها سر بسته بیرون داد گفت «فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی». اما بعضی از آنک نصیب خلق در آن بود مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بیرون داد گفت: «رأیت ربی عز و جل بعینی، فالهمنی ربی حتی قلت التحیات اللَّه و الصلوات الطّیبات، فقال لی ربی عز و جل، السلام علیک ایها النبی و رحمة اللَّه و برکاته، فقلت السلام علینا و علی عباد اللَّه الصالحین ثم قال ربی. یا محمد، قلت لبیک ربی، قال فیم یختصم الملأ الاعلی؟ قلت لا ادری، فوضع یده بین کتفیّ حتی و جدت برد انامله بین ثدیی، فتجلی لی ما فی السماوات و ما فی الارض. و فی روایة اخری قال لی ربی سل، فقلت یا رب اتخذت ابراهیم خلیلا و آتیت داود ملکا عظیما، و ألنت له الحدید و سخّرت له الجبال و الجن و الانس و الشیاطین، و اعطیت سلیمان ملکا لا ینبغی لاحد من بعده، و علّمت عیسی التوریة و الانجیل، و جعلته یبرئ الاکمه و الأبرص و یحیی الموتی باذنک، و اعذته و امه من الشیطان الرجیم، فلم یکن للشیطان علیهما سبیل، فقال لی ربی یا محمد قد اتخذتک حبیبا کما اتخذت ابراهیم خلیلا، و کلّمتک کما کلمت موسی تکلیما، و ارسلتک الی الناس کافّة بشیرا و نذیرا، و شرحت لک صدرک و وضعت عنک وزرک و رفعت لک ذکرک، فلا اذکر الّا ذکرت معی، و جعلت امتک اقواما، اناجیلهم فی صدورهم، و جعلتهم آخر الامم خلقا و اولهم بعثا، و اولهم دخولا الجنة، و أعطیتک سبعا من المثانی، لم اعطها نبیا قبلک، و اعطیتک خواتیم سورة البقره و لم اعطها نبیا قبلک و اعطیتک الکوثر و اعطیتک ثمانیة اسهم: الاسلام و الهجرة و الجهاد و الصلاة و الصدقة و صوم رمضان و الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و جعلتک فاتحا و خاتما».
وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ میگوید برداشت لختی ازیشان بر لختی بدرجها، همانست که گفت وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ این درجات پیغامبران است و تفاضل میان ایشان، اما دیگر مردمان هم بعضی را بر بعضی شرف داد و افزونی در برتری، بعضی را درجه علم داد، بعضی را درجه عبادت و توفیق طاعت و یافت مثوبت، و بعضی را در روزی و احوال معاش در دنیا. اما درجه علم آنست که در قصه ابراهیم خلیل گفت «وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلی قَوْمِهِ، نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ» و در سورة یوسف گفت نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ و در سورة المجادله گفت یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ. اما درجات توفیق طاعت و درجات پاداش آنست که گفت فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدِینَ دَرَجَةً. همانست که جای دیگر گفت «لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا»
جای دیگر گفت وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا بندگان را میگوید که عمل میکنند که ایشان بر درجاتاند، درجه آن کس که بریا کار میکند چون درجه مخلصان نیست، و نه درجه جاهل چون درجه عالم، و نه درجه سنی چون درجه صاحب هوی، و نه درجه عادتیان چون درجه مخلصان. اما درجات روزی و احوال معاش دنیا و تفاضل و تفاوت در آن میان ایشان آنست که گفت «نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ» میگوید قسمت کردیم و بخشیدیم میان خویش زندگی و معاش ایشان، و ایشان را برداشتیم زبر یکدیگر، در توانگری و درویشی و عز و ذل و اقامت و غربت و صحت و بیماری و عافیت و بلا و شادی و اندوه. این همه که گفتیم درجات این جهانیاند، و تفاضل و تفاوت میان خلق درین جهان. باز درجات آن جهانی در افزونی دادن بر یکدیگر مه نهاد و بزرگتر، چنانک گفت «وَ لَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلًا». و درجات آن جهانی آنست که بهشتیان را گفت «فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلی» ایشانراست درجههای بلند، بهشتهای جاودانه پاینده، هر یکی بقسمی نواخته، و هر یکی را درجه ساخته، و هر یکی را از فضل بهره انداخته، همانست که گفت «لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ» مؤمنانرا میگوید براستی و درستی که ایشانراست درجات پاداش، بنزدیک خداوند ایشان، و آمرزش و مزد نیکو بیرنج، هر که امروز اندوهگنتر، فردا شادتر، هر که امروز ترسندهتر، فردا ایمن تر، هر که امروز کوشندهتر در طاعت، فردا توانگرتر در دار مقامت.
وَ آتَیْنا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ و دادیم عیسی مریم را کتاب انجیل و معجزهها چون زنده کردن مردگان و بینا کردن نابینایان و درست کردن پیسان و معتوهان و دردمندان و منقوصان. «وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ» بجان پاک که باد آورد و در مادر وی دمید، و گفتهاند که «بِرُوحِ الْقُدُسِ» جبرئیل است.
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ ای من بعد موسی و عیسی و بینهما الف نبی» میگوید اگر خدای خواستید ایشان مختلف نگشتندید و باز ایستادندید بر سخن پیغامبران و بر دین و نشان ایشان اقتتال نامی است اختلاف را از بهر آنک اختلاف تخم اقتتال است، از خلاف قتال زاید، و آنچه در اول گفت وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ و در آخر گفت وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا این حکم تکرار ندارد که هر یکی معنیی را گفت اقتتال اول اختلاف است و اقتتال ثانی حقیقت قتل و محاربت، میگوید: اگر اللَّه خواستید ایشان مختلف نگشتندید و یک امت بود ندید، چنانک جای دیگر گفت وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی آن گه گفت و اگر اللَّه خواستید که این اختلاف نبودی، قتل و محاربت میان ایشان نرفتی، و قیل معناه و لو شاء اللَّه ان لا یأمر المؤمنین بالقتال للکافرین عقوبة لکفرهم لما اقتتلوا میگوید اگر اللَّه خواستید که مؤمنانرا نفرماید بقتال و محاربت کافران، عقوبت کفر ایشان را ایشان اقتتال نکردندی. این آیت در قدریان و معتزلیان است، که ایشان اضافت مشیت با خلق میکنند، و مشیت حق تبع مشیت خلق میسازند، رب العزة درین آیت اضافت مشیت به کلیت با خود کرد، و نفی اقتتال بر ناخواست خود حوالت کرد. شافعی باین معنی اشارت کرده و گفته:
فما شئت کان و ان لم نشأ
و ما شئت ان لم نشأ لم یکن
خلقت العباد علی ما علمت
ففی العلم یمضی الفتی و المسن
علی ذا مننت و هذا خذلت
و هذا اعنت و ذا لم تعن
فمنهم شقی و منهم سعید
و منهم قبیح و منهم حسن
یکی از پیران سلف گفت نام او ابو غیاث که در عهد ما قدری فرمان یافت، وی را در گورستان مسلمانان دفن کردیم، همان شب بخواب دیدم که جنازه میبردند، و حمّالان آن سیاهان، و آن کس که بر آن جنازه بود پایهایش از پیش جنازه بیرون آمده بر مثال آلاس سیاه، آن سیاهان را گفتم که این جنازه کیست؟ گفتند جنازه فلان مرد یعنی آن قدری، گفتم نه وی را دفن کردیم در فلان جایگه؟ گفتند آن نه جای وی بود، ابو غیاث گفت از پس وی میرفتم تا خود کجا برند، گفتا بناوس گبرانش بردند و آنجاش دفن کردند. نعوذ باللّه من درک الشقاء و سوء القضاء.
اعتقاد قدری آنست که اگر خواهد طاعت کند و اگر خواهد معصیت، که هر دو در مشیّت و استطاعت اوست، نه در مشیت و تقدیر اللَّه، ازینجاست که قدری هرگز نگوید: اللهم وفّقنی، اللهم اعصمنی، و هرگز نگوید لا حول و لا قوة الا باللّه و گفتهاند که قدریی گبری را گفت که مسلمانان شود، گبر گفت تا خدای خواهد، قدری گفت اللَّه میخواهد و شیطان ترا نمیگذارد و نمیخواهد، گبر جواب داد که این عجب کاریست که اللَّه را خواستی است و شیطان را خواستی، وانگه خواست شیطان غلبه دارد برخواست خدای، ما هذا الّا شیطان قوی. و عن الحسن بن ابی الحسن قال: جف القلم و قضی القضاء و تم القدر بتحقیق الکتاب و تصدیق الرسل، و سعادة من عمل و اتّقی، و شقاء من ظلم و اعتدی، و بالولایة من اللَّه للمؤمنین و التبرئة من اللَّه للمشرکین، من کفر بالقدر فقد کفر بالاسلام.
و روی عن الحسین بن علی ع قال «ان القدریة لم یرضوا بقول اللَّه و لا بقول الملائکة و لا بقول النبیین و لا بقول اهل الجنة و لا بقول اهل النار و لا بقول اخیهم ابلیس، اما قول اللَّه تعالی فانه یقول وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ اما قول الملائکة سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا و امّا قول النبیین، فقول نوح: «وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ» و قول موسی: «إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ» و امّا قول اهل الجنة: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ، لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ و اما قول اهل النار: لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَیْناکُمْ و اما قول ابلیس: رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی.
و قال جعفر بن محمد الصادق ع «جلّ العزیز ان یأمر بالفحشاء و عزّ الجلیل ان یکون فی ملکه ما لا یشاء».
عبد اللَّه عمر را گفتند در بصره قومی پدید آمدهاند که قدر را منکراند، عبد اللَّه گفت من ازیشان بیزارم، آن گه سوگند یاد کرد که اگر یکی ازیشان چند کوه احد زر در سبیل خدا خرج کند، اللَّه از وی نپذیرد تا بقدر ایمان نیارد. و بدان که ایمان بقدر آنست که اعتقاد کند اللَّه در ازل هر چه بودنی است از افعال و اقوال بندگان خیر و شر، ایمان و کفر، طاعت و معصیت همه تقدیر کرد، و چنانک تقدیر کرد خواست که باشد و چنانک تقدیر و خواست وی بود در لوح محفوظ نبشت، وانگه در وقت کرد ایشان آن افعال بیافرید، اینست که رب العزة گفت وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ فعل بنده کسب وی است و آفریده خدا است، بنده مکتب است و خدا مکتسب نه، و خدا آفریدگار و بنده آفریدگار نه. و میان قضا و حکم فرق نیست و قضا و تقدیر و خواست بمعنی علم نیست، آن تأویل قدریان و معتزلیان است و از دین بار خدا نیست، و دین جبر و قدر نیست، قدری خود را استطاعت نهد گوید: هر چه خواهم کنم. و جبری بنده را خود اختیار نگوید. اهل سنت گویند: بنده را اختیارست و اختیار او بمشیت خدا است، تا خدا نخواهد بنده نتواند خواست، و نتواند کرد وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ الآیة... میگوید ای شما که ایمان آوردید و پیغامبران ما را استوار گرفتید و از باطل برگشتید و با حق گردیدید، صدقه دهید و از مال خویش در راه دین خدای و در فرمانبرداری وی هزینه کنید، پیش از آن که آید روزی یعنی روز رستخیز، که در آن روز بیع نبود که کسی را باز فروشند تا خود را باز خرد، و نه بدان را آن روز دوستی بود یا مهربانی که بریشان بخشاید، و نه شفیعی یابند که ایشان را بخواهد لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ بر قرائت مکی و بصری هر سه نصباند بر تبرئه، یعنی که البته هیچ استثنا نیست در نومیدی ایشان و بر قراءة باقی هر سه رفع است علی الابتداء.
وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ ای هم الذین وضعوا الامر غیر موضعه، جای دیگر گفت وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ بیداد گران ایشانند که از بد خویش با قرار و پشیمانی باز پس نیابند. گفتهاند که ظلم بر سه قسم است: یکی میان بنده و نفس خویش، دیگر میان بنده و بنده، سدیگر میان بنده و حق، و در مقابله این سه قسم اقسام عدالت است، و عدالت مهین آنست که میان بنده و حق است و آن ایمان است، همچنین ظلم مهین آنست که میان بنده و حق است و آن کفر است، ازینجا گفت رب العالمین وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.