گنجور

 
مسعود سعد سلمان

تا کی تویی به تعبیه جنگ ساختن

وین اسب کامگاری پیوسته تاختن

همواره کینه داری و پرخاش و مشغله

هرگز مرا به مهر ندانی نواختن

تو زرگری و من زر بگداختی مرا

زرگر چه کار دارد جز زر گداختن

پس چون که مر مرا نشناسی همی به حق

گر زر همیشه زرگر داند شناختن

 
 
 
ادیب صابر

عید است و حق عید بباید شناختن

وز باده نوش کردن و بربط نواختن

شرع است حق روزه به طاعت گزاردن

شرط است حق عید به عشرت شناختن

اکنون که چنگ و نای به یک جای ساختند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب صابر
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه