گنجور

 
مسعود سعد سلمان

روز سروش است که گوید سروش

باده خور و نغمه مطرب نیوش

سبز شد از سبزه همه بوستان

لعل می آر ای صنم سبزپوش

شاه جهاندار ملک ارسلان

می ز کف نوش لبی کرد نوش

آنکه دهد یاری جاهش فلک

وآنکه کند قوت ملکش سروش

تا به ابد دولت و اقبال را

باد گشاده سوی فرمانش گوش

 
 
 
عارف قزوینی

زنده به خون خواهیت هزار سیاوش

گردد از آن قطره خون که از تو زند جوش

عشق بایران بخون کشیدت و این خون

کی کند ایرانی ار کس است فراموش

دارد اگر پاس قدر خون تو زیبد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه