گنجور

 
مسعود سعد سلمان

ای نگار تیر بالا روز تیر

خیز و جام باده ده بر لحن زیر

عاشقی در پرده عشاق گوی

راههای طبع خواه دلپذیر

شعرهای شهره از من دار گوش

در ثنای شهریار شهر گیر

آنکه هستش نام شاه و شیر مست

زو شده هر شاد و شیر اندر نفیر

تا سریر و تاج باشد در جهان

باد ازو افراخته تاج و سریر

 
 
 
رودکی

گرسنه روباه شد تا آن تبیر

چشم زی او برده، مانده خیر خیر

وطواط

تاح دولت ، ای جوان بی نظیر

از تو عاقل تر نباشد هیچ پیر

هست در اصلت بلندی بی خلاف

خود چنین باید وزیر بن الوزیر

در میان دولت تو می زییم

[...]

انوری

ای بهمت برتر از چرخ اثیر

وز بزرگی دین یزدان را نصیر

برده حکمت گوی از باد صبا

کرده دستت دست برابر مطیر

ای جوان بختی که مثل و شبه تو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ای هنر را دولت تو دستگیر

وی ندیده چشم ایّامت نظیر

سالها شد تا ببوی همدمی

می دهد خلقت دم مشک و عبیر

آرزوها را درآید دل برقص

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه