گنجور

 
مسعود سعد سلمان

باز کس چون امیر بهمن نیست

آن کش از خلق هیچ دشمن نیست

مایه دانش و خردمندی است

وصل نیکی و نیک پیوندی است

محتشم زاد و محتشم دوده ست

به همه وقت محترم بوده ست

سخت معروف و نیک منظورست

راست گویی که پاره نورست

بیشتر لفظ خرمی گوید

دل از آن خرمی همی جوید

رسم مجلس چو او نداند کس

در لطافت بدو نماند کس

چو مر او را عدو به پیش آید

گذرد راه را بیاراید

آن سواری کند نشسته بران

که نکرده ست رستم دستان

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]