چو یک چندی گذشت از روزگاران
در آمد در شکفتن نو بهاران
علم زد بر هوا ابرِ بهاری
به عشق لاله و گل کرد زاری
شکوفه تاج زر زد بر سر شاخ
نسیم صبح شد بر غنچه گستاخ
ز بس گلها نوای بلبل آمیز
می عشق از ایاغ ۳حسن لبریز
عروس غنچه خورده بادهٔ باد
حجاب از دل، نقاب از روی بگشاد
درختان مست گشتند از میِ ناز
ز مستیها چو می بار آورد باز
صبا می دید چون مستوفی گل
حساب حسن و عشق از دفتر گل
برون آورد پس یکساله باقی
ز گل خنده ز بلبل ناله باقی
مگر معشوق گل عاشق مزاجست
که چاک جیب او بس بی علاجست
چمن را از لطافت آب در جوی
ز شرم خویش گل را بر جبین خوی
نگارستان چین شد هفت کشور
جمال آفرینش گشت زیور
گل باد سحر آورده شبگیر
دوان اب روان و پا به زنجیر
وزان بر گل نسیم افتاد و خیزان
دمان ابر از هوا در دانه ریزان
نمودندی هوا را بسته آذین
جمال خویش برجسته ریاحین
دریده گل ز مستی جیب ناموس
مغنی بلبلان در رقص طاو وس
هلاک رقص طاووسان رعنا
نگارین کرد چون دم پا به گلها
نسیم از غنچه بوی مشک تر برد
غزال از لاله برگ پان همی خورد
به شوق لعبتان غیرت حور
سراپا مردمک گردیده زنبور
ندانم بر چه غنچه دیده بگماشت
که نتواند تبسم زان نگهداشت
به رسم هندوان نامداران
چمن نو کرده حسن نوبهاران
ازان چون شاهدان در جلوه سازی
به رنگ و بوی گلها کرده بازی
ز شادی بسکه گشته راحت آگند
نگنجد در دهان گل شکر خند
شمال ار نه ازو شد ساغر آشام
چرا افتان و خیزان می زند گام؟
شراب گل ندانم از چه جامست
که بویش مست کار خاص و عا مست
نه تنها زو چمن با گلستان مست
فلک مست و زمین مست و زمان مست
صبا مستانه می رقصد که این بار
چمن را حسن و عشق آمد گل و بار
بهاران عرض جیش جیش بین شد
گلستان بر ارم صد نکته چین شد
چو عطاران چینی ساده رو جای
ز خلق خوش بهر دل ساخته جای
به بلبل کرده قمری این نوا زار
که بوی دوست می آید به گلزار
نوای بلبلان بر گل شکر ریز
چو ساز باربد در بزم پرویز
اگر چه نغمۀ بلبل اثر داشت
نوای کوکلا سوزی دگر داشت
گر او بر آ ت ش گل زند می خواند
چو هندو این حدیث بید می راند
به پیشش جمله مرغان خوش الحان
ز درس علم موسیقی سبق خوان
به آهنگ جگر، خوبان دلتنگ
شکسته ساز هر دم زخمۀ چنگ
هزارن در چمن کرده منادی
که رود آب زد گلبانگ شادی
بهار آمد دلا افسردگی چند
چو گل بشکفت این پژمردگی چند؟
ز شادی نرگس بیمار مست است
نه خود مست است کو هشیارمست است
اگر می نیست آب جویبارش
چرا بی تشنه شد رنج خمارش؟
ز شاخ موج ریزان آب کافور
چو دهن و باده از بلسان و انگور
نهالش نونهال صندل و عود
مشام روح کرده عنبر اندود
ز گلها شد پری زاری در و دشت
چو جمع شاهدان با هم به گلگشت
نه خط دوست سر برزد دران حال
که سر سبزی گرفته دانۀ خال
چو مانی نام ۀ نقش آفرین شد
چمن را خلد در زیر نگین شد
بتان آذر و ارژنگ مانی ۳
خجل زان شکلهای بوستانی
بسا مرغان به انواع ترانه
غزلخوانان و لیکن عاشقانه
ز پیراهن هزاران یوسفستان
برآرد غنچه از گلهای خندان
گرو برده بهاران جاودانه
ز رنگ آمیزی کار زمانه
به دم نازک بتان شاهد و شنگ
مشعبدشان نمودندی به صد رنگ
تبسم از لب غنچه چکیدی
گل از گلبن شکفته بر دمیدی
فراز شاخ نرگس ماند ح یران
همه تن دیده همچون دیده بانان
بنفشه گوش بر افشای راز است
که سوسن را زبان بر وی دراز است
لب گل فال زن بر بوسۀ خویش
ولیک از شرم بلبل سر فرا پیش
ز بس خود بر شکفتن دشت جاوید
گل سایه ز منت های خورشید
اگر چه غنچۀ لب داشت مستور
نشان بوسه پیدا می شد از دور
هوا زانسان به کامِ ساغر آشام
که سوی لب شتابد باده بی جام
ز تأثیر هوا و جذبۀ دل
بتانِ سنگدل بر عشق مایل
هوایش کز هوای دل سرشته
دهد فتوای می خوردن فرشته
ز نیرنگی که زو جادوگری باد
درِ حیرت بر روی عقل بگشاد
به افسون از پی حیرت فزایی
نموده خوش جهانی، سیمیایی
تماشا را به یک دم بی تگ و دو
فکنده عقل را در عالم نو
طراوت وافر و شادابی ارزان
شکفتن بی حد و بالش فراوان
خوش آن عالم که عشرت هم قرین بود
بهشت آسمانی در زمین بود
شبیه نطفه اندر بطن مادر
ببالیدی چو باغ سیمیاگر
ریاحین را سحاب از مهربانی
چشاندی شیر ز آب زندگانی
مگر اعجاز شد نشو و نما را
که حسن حور می بخشد گیا را
جهان خندان و گریان رام بیدل
به خاک و خون طپان چون مرغ بسمل
فراق اندر بهار افزون کند غم
که باشد پر خنک در عید ماتم
نه ذوق آن که بیند جلوهٔ گ ل
نه تاب آنکه گیرد زلف سنبل
مقابل بود هر دم روی ماهش
به رنگ گل ن یالودی نگاهش
خیال روی جانان داشت با خویش
خجل ساز گلستان داشت در پیش
به هر یک زان گل اندامان گلزار
خجالت را نموده جلوهٔ یار
به خونین لاله هرجا دیده بگشود
به داغ خویشتن داغش بپیمود
تعالی الله، چسان بودش جگر داغ
که نو می شد ز داغش داغ بر داغ
نه شبنم بود بر لاله که از شرم
عرق می ریخت آتش زان دل گرم
تب هجران اثر کردی به جانش
که تبخاله بر آوردی دهانش
به گل گفتی منم بی دوست غمناک
تو باری چون گریبان کرده ای چاک
گهش گفتی که خارت بی تمیز است
که جسم آخ ر به دامانم عزیز است
چو گلبن را ز درد خود خبر کرد
به گل بیماری نر گس اثر کرد
نهادی پیش سوسن گه سر خویش
که بر من کار فرما خنجر خویش
گهی در خواست از نرگس به ناکام
که جانم را بده رنجوری وام
دل از رنگ بنفشه شاد بی قیل
که بهر ماتمش زد جامه در نیل
گهی بر گل چو بلبل ناله کردی
گه از خون سبزه ها را لاله کردی
گهی دادی به زاری یاری ابر
که نوبت ده به من و ز گریه کن صبر
دلش با صد جنون دست و گریبان
کزینسان خویش سازد چاک دامان
رخ بی رنگ و بو چون گلبن درد
شکست صد خزان خورده گل زرد
ز سوز نالۀ زارش به گلگشت
متاع حسرت ارزان در در و دشت
ز اشک دانه دانه با دل تن گ
محبت کاشتی در سین ۀ سنگ
ز افغانش که بر دلها نمک سود
نصیب بلبلان شرمندگی بود
به صد شوریده جانی، بی قراری
به سر می برد زینسان روزگاری
چو در صحرا به تنگ آمد ز اندوه
زد آخر دست دل در دامن کوه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در توصیف زیبایی بهار و شادی ناشی از شکوفایی گلها و عشق است. در آغاز، شاعر با اشاره به نو بهار، از گلها و پرندگان صحبت میکند که در حال جشن و شادابی هستند. او به تأثیر نسیم بهاری و عاشقی که در میان گلها و بلبلها وجود دارد، اشاره میکند. همچنین، زیبایی و لطافت طبیعت، به ویژه گلها و درختان، را به تصویر میکشد و عشق و احساسات مرتبط با آنها را به زیبایی بیان میکند.
شاعر به زیبایی خاص مخلوطی از گلها، لالهها و نرگسها میپردازد و اشاره میکند که این شکوفهها به نوعی نماد عشق و احساسات انسانی هستند. در ادامه، حسرت و اندوهی از جدایی و فراق نیز مطرح میشود که بر دل عاشق و گلها نشسته است. شاعر با استفاده از توصیفات زیبا، حس شادابی و در عین حال غم ناشی از فراق را به تصویر میکشد و بر تضاد بین شادی بهار و غم جدایی تأکید میکند. این اثر به شکلی هنرمندانه تجلی مییابد و همچنین نشاندهنده پیوند عمیق بین انسان، عشق و طبیعت است.
هوش مصنوعی: مدتی که از روزگار گذشت، بهار نو شروع به شکوفایی کرد.
هوش مصنوعی: علم و دانش مانند ابری بهاری بر فراز آسمان نشسته است و به خاطر عشق به لاله و گل ناله و فریاد میکند.
هوش مصنوعی: شکوفه مانند تاجی از طلا بر سر شاخه نشسته و نسیم صبح به غنچه که جُستجوگر است، جان میبخشد.
هوش مصنوعی: بهعلت زیاد بودن گلها، آواز بلبل به شکلی عاشقانه و زیبا از لبهای حسن سرشار است.
هوش مصنوعی: زن زیبای گل که با نسیم بادهاش را نوشیده، حس و حال دل را آشکار کرده و پرده از چهرهاش برداشته است.
هوش مصنوعی: درختان از نوشیدن شراب دلخواه مست و شاداب شدند و به خاطر این شادمانی، میوهها را دوباره به بار آوردند.
هوش مصنوعی: نسیم، مانند یک حسابدار به زیبایی و عشق گلها نگاه میکند و زیبایی آنها را در دفتری ثبت میکند.
هوش مصنوعی: یک سال گذشت و از دل غم و شادی، صدای بلبل به گوش میرسد و ز گل هم تنها خندهاش باقی مانده است.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که معشوق به اندازهی گل، عاشقزده باشد که شکاف جیب او هرگز درمانی نداشته باشد؟
هوش مصنوعی: چمن به خاطر لطافت آب در جوی، از شرم خود گل را بر پیشانیاش قرار میدهد.
هوش مصنوعی: زیبایی و جلوههای دلانگیز هستی در هفت کشور خلق شده و مانند گلهای زیبا در یک باغ تزیین شده است.
هوش مصنوعی: صبح زود، بوی خوش گلها فضای دلانگیز و طراوت بخشی را به ارمغان آورده که در کنار رود روان و با پاهای زنجیر شده، حس و حال عجیبی را ایجاد کرده است.
هوش مصنوعی: نسیم به آرامی بر روی گلها وزید و در همین حین ابرها از آسمان پایین آمدند و باران را به روی زمین پاشیدند.
هوش مصنوعی: هوا را به زیباییهای خاصی تزیین کرده، زیباییهای خود را در آن به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: در این بیت به وضعیتی اشاره شده است که به خاطر شادی و شگفتی، عواطف و زیباییها نمایان میشوند. گلها به خاطر نگرانی برای ناموس و حفاظت از آن در دنیای شاداب و خوشصدا، در حال رقص و شادی به تصویر کشیده شدهاند. این تصویر نشاندهندهی تداخل عشق، زیبایی و رقص طبیعت است.
هوش مصنوعی: رقص پرندگان زیبا و رنگارنگ، باعث ویرانی و نابودی گلها شده است، همانطور که دم آنها بر روی گلها قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: نسیم خنکی که از غنچه به مشام میرسد، مثل بوی خوش مشک است و غزال هم از لاله برگها را میچید و میخورد.
هوش مصنوعی: به خاطر شادی و زیبایی دختران، زنبور که همیشه به کار خود مشغول است، حالا به شدت و با حسادت به آنها نگاه کرده و مانند مردمک چشم حرکت میکند.
هوش مصنوعی: نمیدانم به چه دلیلی بر روی غنچهای چشم دوخته که نتواند از آن نگاه خوشحال شود.
هوش مصنوعی: به سبک هندیها، باغهای زیبا و خوشبو در فصل بهار با زیبایی و طراوتی جدید زینت یافتهاند.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره دارد که با جلوهگری و زینت خود مانند گلها، حس شگفتی و شوق را در دیگران ایجاد میکند. معشوق با زیباییاش در ابتدا احساسات را تحت تأثیر قرار میدهد و به نوعی بازیگوشی در نمایش خود مشغول است.
هوش مصنوعی: از شدت خوشحالی و سرور، آنقدر راحت و شاداب شدهام که دیگر نمیتوانم در دهانم از شیرینی گل شکر بگویم.
هوش مصنوعی: اگر شمال (و باد و باران) نبود، چرا تو با حالتی ناپایدار و سرگیجهوار قدم میزنی و به این طرف و آن طرف میافتی؟
هوش مصنوعی: نمیدانم این شراب از چه ظرفی است، اما بوی آن به قدری مستکننده است که خاص بودنش را حس میکنم.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که نه تنها باغ به خاطر گلهایش شاداب و زیباست، بلکه آسمان، زمین و زمان نیز به نوعی تحت تأثیر این زیبایی قرار گرفته و سرمست و خوشحال هستند.
هوش مصنوعی: باد بهطور شاداب و سرمست در حال حرکت است، زیرا این بار چمن را زیبایی و عشق پر کرده و گل و باران پیدا شدهاند.
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده و حالا گلستان به زیبایی و رنگارنگی تبدیل شده است. هر گوشه از این گلستان حاوی نکات ظریف و شیرینی است که به زیبایی آن افزودهاند.
هوش مصنوعی: سادهرویی عطاران چینی باعث شده که جایگاه خوشایندی برای دلها بسازند، جایی که از ظاهر مردم فاصله گرفته و به عمق وجود خود توجه کنند.
هوش مصنوعی: بلبل با صدای خود دل قمر را غمگین کرده، زیرا بوی دوست در گلزار احساس میشود.
هوش مصنوعی: صدای بلبلان بر روی گل مانند شکر پاشیده شده است، همچون ساز باربد در جشن پرویز.
هوش مصنوعی: اگرچه صدای بلبل تأثیرگذار بود، اما صدای سوز ناکوکلا حس و حال متفاوتی داشت.
هوش مصنوعی: اگر او بر آتش گل بزند، مثل هندو این داستان را میخواند و بید را راند میکند.
هوش مصنوعی: همه پرندگان خوش صدا برای او به مانند شاگردانی در حال یادگیری علم موسیقی هستند.
هوش مصنوعی: با صدای دلنواز، زیبایانی که دلشان گنگ و بینواست، هر لحظه زخم چنگ را به یاد میآورند.
هوش مصنوعی: در چمن هزاران گل و گیاه وجود دارد که با صدای خوشی به هم خبر میدهند که آب آمده و نشاط و شادی را به ارمغان آورده است.
هوش مصنوعی: بهار آمده و دلم دیگر غم ندارد، مانند گلی که به شکوفه نشسته، این حال افسردگی چرا ادامه دارد؟
هوش مصنوعی: بیمار نرگس به خاطر شادیای که دارد مست شده، اما خود او مست نیست؛ بلکه کسی که هوشیار است دچار این حال و خوشحالی شده است.
هوش مصنوعی: اگر آب جویبار وجود نداشت، پس چرا او در حسرت و تشنگی به سر میبرد؟
هوش مصنوعی: مانند آب کافور که از شاخ موجها میچکد، همچون دهنی که بادهای از انگور بر روی زبان ریخته است.
هوش مصنوعی: درختی که تازه جوانه زده، بوی خوش چوب صندل و عود را به مشام میرساند و روح را با عطر خوش عنبر نوازش میکند.
هوش مصنوعی: از گلها پری زیبایی به میان آمده است، همچنان که در باغ و دشت، جمعی از زیبارویان در کنار هم جمع شدهاند و به تماشای گلها مشغولند.
هوش مصنوعی: در آن لحظهای که دانهی خال روی پیشانیام سرسبزی به خود گرفته است، دیگر هیچ نشانهای از عشق یار بر سرم هویدا نیست.
هوش مصنوعی: وقتی نام مانی به عنوان هنرمند بزرگ مطرح شد، باغ بهشتی به زیر نگین او درآمد و به زیباترین شکل آراسته شد.
هوش مصنوعی: بُتهای آتشین و زیبا از شرم به خاطر زیباییهای بوستان خجالتزدهاند.
هوش مصنوعی: بسیاری از پرندگان به شکلهای مختلفی آواز میخوانند، اما تنها یک عشق واقعی دارند.
هوش مصنوعی: پیراهن یوسف، نماد زیبایی و شکوه است و غنچهها از گلهای شاد و خندان نشأت میگیرند. به عبارتی، زیبایی و شکوه میتواند الهامبخش جوانهزنی و به ظهور آوردن شادی و زیبایی در زندگی باشد.
هوش مصنوعی: بهار همیشه زیبا و جاودان است و رنگ و طراوت آن نتیجه تأثیرات گذر زمان است.
هوش مصنوعی: دختران زیبا با ظرافت و نرمی خود، در میان مردم و به شیوههای مختلف، خود را نشان میدادند و توجه همه را به خود جلب میکردند.
هوش مصنوعی: لبخند غنچهای بر لبان تو شکفت و گل از باغ بهار به زیبایی دمید.
هوش مصنوعی: برجستگی شاخهای نرجس مانند حالتی معماگونه است و تمام وجود آن را به تماشاگران شبیه کسانی نشان میدهد که در حال نظارت و نگاه کردن هستند.
هوش مصنوعی: بنفشه به رازها گوش میدهد چرا که سوسن به او کنایه میزند و سخن را به درازا میکشد.
هوش مصنوعی: لب گل پیامآور بوسهای است، اما بلبل از شرم سرش را پایین میاندازد.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و طراوتی که دشت جاوید دارد، گلها به شدت تحت تأثیر نور خورشید قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: اگرچه لبهایش هنوز باز نشده و خود را پنهان کرده است، اما نشانههایی از بوسه در دوردستها نمایان میشود.
هوش مصنوعی: هوا از انسان به خاطر ساغر خوشایند است، چرا که به سمت لبهایش بادهای میشتابد حتی بدون جام.
هوش مصنوعی: تأثیر محیط و جاذبه دل سنگ-hearted بتها بر عشق را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: اگر کسی در عشق و محبت غرق شود، ممکن است به او توصیه شود که از می نوشیدن لذت ببرد، حتی اگر فرشتگان هم چنین چیزی را تأیید کنند.
هوش مصنوعی: از فریب و جادوگری که به وسیلهی باد، در حیرت و شگفتی را بر روی عقل گشود.
هوش مصنوعی: با جادو و فریب، به دنبال افزایش شگفتیها هستید، و در نتیجه، جهانی زیبا و پرجاذبه را به وجود آوردهاید.
هوش مصنوعی: در یک لحظه، به تماشای زیباییها پرداختم و عقل و اندیشهام را در جهانی تازه رها کردم.
هوش مصنوعی: شگفتی و شادابی بسیار و گلافشانی بدون حد و اندازه، و پر بودن از نشاط و سرزندگی.
هوش مصنوعی: خوش به حال آن دانشمندی که زندگی شاد و لذتبخش او در این دنیا، به عنوان نمونهای از بهشت آسمانی به حساب میآید.
هوش مصنوعی: مانند جنینی در رحم مادر رشد کردی، همچون باغی پر از درختان و گلها.
هوش مصنوعی: ابرها با محبت خود، گلها را سیراب کردند و زندگی را به آنها آموختند.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که یک جاذبه خاص باعث شود که زیبایی و جذابیت موجودات زنده به گیاهان نیز منتقل شود؟
هوش مصنوعی: این جهان پر از شادی و اندوه، به دست بیدل مانند مرغی زخمی و بیحرکت در میان خون و درد دست و پا میزند.
هوش مصنوعی: در فصل بهار جدایی باعث افزایش غم میشود، چرا که در روزهای شادی و عید، احساس ناراحتی و ماتم بیشتری به دل میآورد.
هوش مصنوعی: نه لذتی در آن است که کسی زیبایی گل را ببیند، و نه قدرتی در آن است که کسی زلف سنبل را لمس کند.
هوش مصنوعی: هر لحظه که به چهرهی او نگاه میکنم، رنگی شبیه گل بر رویش دارد و چشمانش همیشه درخشان و تماشایی است.
هوش مصنوعی: فکر زیبایی محبوبش او را شرمسار کرده بود و در مقابلش، باغی از گلها قرار داشت.
هوش مصنوعی: هر یک از آن معشوقان زیبا در باغ، با زیباییشان به گلها نشان میدهند که خجالت میکشند و به یار خود جلوهگری میکنند.
هوش مصنوعی: به هر جایی که گل لالهی خونین را دید، یاد زخم و غم خودش را در دل مرور کرد.
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ، چگونه ممکن است که دلش به قدری داغ باشد که همواره از آن داغی جدیدی به وجود بیاید؟
هوش مصنوعی: نه شبنم بر روی لاله نشسته بود که از شرم عرق بریزد، بلکه آتش دل سوزان او بود که وی را به این حال و روز انداخته بود.
هوش مصنوعی: درد جدایی، تأثیری عمیق بر روح او گذاشته که همچون تب و بیماری، حسی طاقتفرسا به او دست داده و او را در شرایط سختی قرار داده است.
هوش مصنوعی: به گل گفتی که من بدون دوست غمگینم، حالا چطور است که خودت را پاره کردهای؟
هوش مصنوعی: هر از گاهی میگویی که زیبایی تو کمرنگ شده است، اما برای من جسم تو همیشه ارزشمند و عزیز خواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی گل سرخ از درد خود به گل نر اطلاع داد، او به نشانهی همدردی و تسلیت به درد او رسیدگی کرد.
هوش مصنوعی: در جایی که گل سوسن قرار دارد، سرم را جلو میآورم تا او با چاقوی خود بر من تسلط یابد.
هوش مصنوعی: گاهی از نرگس درخواست میکنم که جانم را به من بدهد، در حالی که خودم در رنج و عذاب هستم و نومید شدهام.
هوش مصنوعی: دل که از زیبایی بنفشه خوشحال و شاد است، بدون هیچ تردیدی به خاطر غم او، لباسش را به رنگ نیل (آبی تیره) درآورده است.
هوش مصنوعی: گاهی مانند بلبل بر روی گل ناله کردی و گاهی به خاطر خون گیاهان، لاله پرپر کردی.
هوش مصنوعی: گاهی با دل درد و ناله از ابر کمک خواستی که به من زمان بدهد و از شدت گریه صبر کن.
هوش مصنوعی: دلش به شدت درگیر و عاصی است و از این که به خود او آسیب بزند، در حال تلاش و کشمکش است.
هوش مصنوعی: چهرهای که جذابیت و رنگ ندارد مانند گل پژمردهای است که از درد و رنج شکسته شده و مانند گلی زرد است که از خزانهای متعدد آسیب دیده است.
هوش مصنوعی: به خاطر درد و زاری او، حسرتی که به وجود آمده، به راحتی و با قیمت کم در باغ و دشت پخش شده است.
هوش مصنوعی: از اشکهای پیوسته، با دل رنجدیده، محبت را در دل سنگی کاشتی.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی احساسات عاشقانه و تأثیر عمیق صدا و نغمهی افغان (آوای دلنشین) را بر دلهای بلبلان اشاره دارد. بلبلان که سمبلی از عشق و زیبایی هستند، از این صدا شگفتزده و در عین حال شرمنده میشوند. صدای افغان به نوعی چاشنی لذت و شادی برای بلبلان است، اما آنها را هم در موقعیتی vulnerable قرار میدهد.
هوش مصنوعی: شخصی به شدت نگران و آشفته است و این حالت بیقراری از اوضاع و احوالش نشأت میگیرد. او در دوران خاصی از زندگیاش با این بیتابی دست و پنجه نرم میکند.
هوش مصنوعی: وقتی در بیابان از ناراحتی به تنگ میآید، در نهایت دلش را در دامن کوه میفشارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.