به ناگه رفت در دامان کوهی
به کوهستان عجب گردون شکوهی
شکسته یافت چتر و بیرق و تیر
کمانی نیز چون قوس آسمان گیر
فراوان قطره های خون تازه
عقیقی گشته سنگ از وی به غازه
برادر را سلاح و بیرق و خون
بدیده، خون ز دیده راند بیرون
بگفتا ظن خود گفتم به تو فاش
دو دیو از بهر آن بت کرده پرخاش
به دیوان گرنه بهر مهر جنگ است
چرا روی زمین یاقوت رنگ است؟
در اثنای سخن نزدیک راهش
به خون کرگس افتاده نگاهش
یقین شد در دل رام غم اندیش
که کرگس کرده او را طعم ۀ خویش
جتایو بانک زد کای رام لچمن!
مرا در دل مپندارید دشمن
یقین دان بد نکردم من به سیتا
که او را برده ده سر دیو لنکا
وفای عهد یاران خسته تا دیر
بسی جنگ آزمودم با چنان شیر
به دلسوزیت جان بر باد دادم
بدین روزی که می بینی فتادم
به حالی زندگی گشتم نگهدار
پس از کشتن نیاید از کسی کار
جتایو را شناسا گشته برخاست
به صد شرمندگی زو معذرت خواست
زمانی هر دو با هم زار و گریان
به حال یکدگر گشتند بریان
به عهدش آفرین ها داد برجنگ
بپرسیدش ز مکر دیو نیرنگ
ب ه زاری گفت کرگس : چون نگریم
چو زخم از بخت بد، خون چون نگریم
من از بهر تو گشتم پاره پاره
تو بر من بدگمان گشتی چه چاره؟
چه باید کرد خود گویا چنین بخت
دریغا آسمان دور و زمین سخت
حدیث راون و سیتا ز آغاز
همه خاطر نشانش ساخت دمساز
دگر آن کشته گفت این راز دل فاش
دم جان کندنم شد یکدمم باش
به چشمم هر پر زر ین نهال است
چنین در کرگسان در مرگ فال است
بزن آتش که عمرم بر سر آمد
ز درد جسم، صافی جان بر آمد
به فعل آتشم دل را صفا کن
به یک دم، حاجت عمری روا کن
جتایو داد جان و رام زد وای
به لچمن گفت هیزم ساز یکجای
شد آخر چون محبت آتش افروز
تنش را چون دل خود سوخت دمسوز
به نامش ریخت آ ب ش آن جگر تاب
روان شد آب باران باز چون آب
چو شهباز اجل شد چنگل انداز
به زاغ افغان نیامد مرغ جانباز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شخصیتهایی نظیر رام و جتایو در یک موقعیت بحرانی قرار دارند. رام به کوهستانی رفته و در آنجا با دلمشغولیهای خود مواجه میشود. او نشانههایی از جنگ و خونریزی میبیند و به برادرش، جتایو، میگوید که او را به اشتباه متهم کرده است. جتایو در حقیقت از رام دفاع کرده و احساس پشیمانی و شرمندگی میکند. در ادامه، هر دو شخصیت احساسات خود را در مورد شرایط سختی که در آن هستند، ابراز میکنند و به یاد میآورند که چگونه در جنگها با یکدیگر وفادار بودهاند. جتایو در شرایط درد و رنج از رام درخواست میکند که آتش بزند تا او از درد رهایی یابد. این داستان به وضوح تنشهای احساسی و روابط عمیق میان شخصیتها را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: ناگهان در آغوش کوهی، در دنیای عجیب، عظمت آسمان را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: چتر و پرچم و تیر کمان شکستگی پیدا کردهاند، مانند قوسی که در آسمان دیده میشود.
هوش مصنوعی: قطرههای خون زیادی به شکل یاقوت به سنگ های جواهر تبدیل شدهاند و این نشان از تأثیر عمیق و زیبای آنها دارد.
هوش مصنوعی: برادر آماده جنگ و نبرد است و برای دفاع از خود، تجهیزات و پرچم دارد. او با دیدن خون، از خود عکسالعملی نشان میدهد و احساساتش به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: گفت من احساس خود را به تو آشکار کردم. دو دیو به خاطر آن معشوقه با یکدیگر درگیر شدند.
هوش مصنوعی: اگر در دیوان و کتابهای عشق و محبت، جنگ و جدل وجود ندارد، پس چرا زمین به رنگ یاقوتی درخشانی در آمده است؟
هوش مصنوعی: در حین صحبت، وقتی به سمت راهش میرفت، نگاهش به خون یک کرگس افتاد.
هوش مصنوعی: دلِ نرم و آرام او به یقین رسید که مویه و غم او همچون غذای کرگس، طعمی خاص و جذاب دارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به من حمله کرد و به من آسیب رساند، لطفاً در دل خود گمان نکنید که من او را دشمن خود میدانم.
هوش مصنوعی: بدان که من هیچ کار نادرستی نسبت به سیتا نکردم، چرا که او را از چنگال ده سر دیو لنکا نجات دادهام.
هوش مصنوعی: من با دوستان وفادار خود که خسته و دل شکسته بودند، تا مدتها مبارزه کردم و آزمونهای سختی را پشت سر گذاشتم. این نبردها شبیه به جنگ با شیری قوی و سرسخت بود.
هوش مصنوعی: من برای محبت و دلسوزیات جانم را به خطر انداختهام و حالا به این وضعیت افتادهام که میبینی.
هوش مصنوعی: به حالتی رسیدم که بعد از مرگ، دیگر از کسی کاری برنمیآید که نگهدار من باشد.
هوش مصنوعی: جتایو که به وضوح اشتباهی کرده بود، با حس شرمندگی از جای خود بلند شد و از او عذرخواهی کرد.
هوش مصنوعی: یک روز هر دو به شدت نگران و غمگین بودند و به حال یکدیگر اشک ریختند.
هوش مصنوعی: او به وعدهاش احترام گذاشت و با شجاعت به جنگ پرداخت و از او دربارهی فریب و نیرنگ دیو پرسید.
هوش مصنوعی: کرگس با ناله و اندوه میگوید: چگونه میتوانم به زخمهایی که به خاطر بدبختیام بر بدنم نشستهاند، نگاه کنم و از خونشان بگذرم؟
هوش مصنوعی: من به خاطر تو سختیها و زخمتهای زیادی را تحمل کردم، اما تو چرا به من شک کردی و فکر بد به من کردی؟ حالا چه راهی برای حل این مشکل وجود دارد؟
هوش مصنوعی: چه باید کرد، که سرنوشت این چنین است؛ آسمان بسیار دور و زمین نیز بسیار سخت و محکم است.
هوش مصنوعی: داستان عشق و دوستی را از آغاز به یادش آورد و او را به یاد همراهی و نزدیکی خود انداخت.
هوش مصنوعی: آن شخص که کشته شده بود، گفت: این راز دل را فاش میکنم، زیرا لحظهای به پایان عمرم نزدیک شدهام. از تو میخواهم که در این یک لحظه با من باشی.
هوش مصنوعی: در چشم من، هر پر زری که میبینم، مانند نهالی است، و این موضوع در کرگسها به نشانه مرگ و بدبختی است.
هوش مصنوعی: بزن آتش که عمرم به پایان رسید و به خاطر درد جسم، روح سالم و پاکم از بین رفت.
هوش مصنوعی: ای کاش با یک لحظه عشق و محبت، دل من را آرامش ببخشی و آرزوی من را برای همیشه برآورده کنی.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف حال و روزی پرداخته که فردی در ازای داشتن شجاعت و تحمل سختیها، برای دیگران فایدهای نمیبیند. او به نوعی از بیتفاوتی یا بیوفایی دیگران شکایت میکند و میگوید که در عوض زحمتی که میکشد، تنها به او بیتوجهی نشان داده میشود. به نظر میرسد که زندگی او با سختیها و چالشها گره خورده و در عوض ارزشی برای تلاشهایش قائل نیستند.
هوش مصنوعی: در نهایت، وقتی محبت او شعلهور شد، بدنش را چون دل خود سوزاند و سوخت.
هوش مصنوعی: با یاد او، آتش درون دل خاموش میشود و همانند باران، روح آرام میگیرد و روان میشود.
هوش مصنوعی: وقتی مرگ به سراغ انسان میآید و او را میگیرد، دیگر هیچ صدای دیگری از او شنیده نمیشود، گویی شجاعت و جانبازی به کنار رفته و فقط سکوتمان باقی میماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.