فغان ازین غراب بین و وای او
که در نوا فکندمان نوای او
غراب بین نیست جز پیمبری
که مستجاب زود شد دعای او
غراب بین نایزن شدهست و من
سته شدم ز استماع نای او
برفت یار بیوفا و شد چنین
سرای او خراب، چون وفای او
به جای او بماند جای او به من
وفا نمود جای او به جای او
بسان چاه زمزمست چشم من
که کعبهٔ وحوش شد سرای او
سحاب او بسان دیدگان من
بسان آه سرد من صبای او
خراب شد تن من از بکای من
خراب شد تن وی از بکای او
الا کجاست جمل بادپای من
بسان ساقهای عرش پای او
چو کشتیی که بیل او ز دم او
شراع او، سرون او قفای او
زمام او طریق او و راهبر
سنام او دو دست او عصای او
کجاست تا بیازمایم اندرین
سراب آب چهره آشنای او
ببرم این درشتناک بادیه
که گم شود خرد در انتهای او
ز طول او به نیم راه بگسلد
فراز او مسافت سمای او
زمین او چو دوزخ و ز تف او
چو موی زنگیان شده گیای او
بسان ملک جم خراب، بادیه
سپاه غول و دیو، پادشای او
زنند مقرعه به پیش پادشا
دوال مار و نیش اژدهای او
کنیزکان به گرد او کشیده صف
ز کرکی و نعامه و قطای او
ز مار گَرزه، مار گرد ریگ پر
غدیرها و آبگیرهای او
شراب او سراب و جامش اودیه
و نقل او حجاره و حصای او
سماع مطربان به گرد او درون
زئیر شیر و گرگ را عوای او
بخور او سموم گرم و اسپرم
به گرد او عکازه و غضای او
شمیده من در آن میان بادیه
زسهم دیو و بانگ هایهای او
بدانگهی که هور تیرهگون شود
چو روی عاشقان شود ضیای او
شب از میان باختر برون جهد
بگسترند زیر چرخ جای او
چو جامعهٔ نگارگر شود هوا
نقط زر شود بر او نقای او
فلک چو چاه لاجورد و دلو او
دو پیکر و مجره همچو نای او
هبوب او هوا و بر هبوب او
کسی فشانده گرد آسیای او
ز هقعهٔ چو نیمخانهٔ کمان
بنات نعش از اول بنای او
جدی چنان به شارهای وز استر
چو نقطهای به ثور بر، سهای او
هوا به رنگ نیلگون یکی قبا
شهاب، بند سرخ بر قبای او
مجره چون ضیا که اندر اوفتد
به روزن و نجوم او هبای او
بدانگهی که صبح، روز بر دمد
بهای او به کم کند بهای او
قمر بسان چشم دردگین شود
سپیدهدم شود چو توتیای او
رسیده من به انتهای بادیه
به انتها رسیده هم عنای او
به مجلس خدایگان بیکفو
که نافریده همچو او خدای او
مدبری که سنگ منجنیق را
بدارد اندرین هوا دهای او
به جایگاه عزم، عزم عزم او
به جایگاه رای، رای رای او
که کرد، جز خدای عز اسمه
رضا رضای او، قضا قضای او
نه در جهان جلال، چون جلال او
نه هیچ کبریا چو کبریای او
خلیج مغربی هزیمهای شود
اگر نه جود او شود سقای او
فصاحتم چو هدهدست و هدهدم
کجا رسد به غایت سبای او
ز شکر اوست مروه و صفای من
ز فضل اوست مروه و صفای او
طبیعت منست گاه شعر من
جمیله و شه طباطبای او
«اماصحا» به تازیست و من همی
به پارسی کنم اما صحای او
الا که تا برین فلک بود روان
شجاع او و حیةالحوای او
بقاش باد و دولت همیشگی
رسیده در حسود او بلای او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق شاعر درباره یار ناکام و احساس فقدان و تنهایی او میپردازد. شاعر از «غراب» به عنوان نماد یک پیامبر یاد میکند که نواها و دعایشان سریع مستجاب میشود. او به یاد یار بیوفا و ویرانی دلش از جداییاش اشاره میکند و چشمش را به چاهی مثل زمزم توصیف میکند که سرای وحوش شده است. شعر به تنگناها و مشکلات زندگی، به خصوص در زمان جدایی، میپردازد و با به تصویر کشیدن ظواهر طبیعی، نشان دهنده عواطف عمیق انسان نسبت به معشوق و زیباییهای طبیعی است. شاعر از آرزوی دیدار و فهم بیشتر از معشوق، و همچنین از تأثیرات منفی جدایی بر وجود خود صحبت میکند. در نهایت، شعر شاهدی بر جود و رحمت الهی و جلال خداوند است.
هوش مصنوعی: آه از این دُرّنده، و وای بر ما که صدا و نغمهاش ما را در بر گرفت.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ چیز مانند پیامبری نیست که دعاهایش به سرعت پذیرفته شود.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به تصویر زیبایی اشاره میکند که یک کلاغ (غراب) به نایزن (شخصی که نای مینوازد) نزدیک شده است. او میگوید که از شنیدن نوا و صدای نای او به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و به گونهای سرمست و مجذوب شده است. این بیت حس شگفتی و تاثیر عمیق موسیقی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: یار بی وفا رفت و خانهاش به همین دلیل ویران شد، چرا که وفا و وفاداری او همینطور از بین رفت.
هوش مصنوعی: کسی به جای او باقی مانده و این فرد به من وفا کرده است.
هوش مصنوعی: چشمان من همچون چاه زمزم است که محل سکونت وحوش و جانوران شده است.
هوش مصنوعی: ابر او مانند چشمان من، مانند آه سرد من، نسیم اوست.
هوش مصنوعی: از ناراحتی و غم من، جسم من ویران شد و از درد و اندوه او، جسم او نیز خراب شد.
هوش مصنوعی: کجاست جمل که مانند ساقههای عرش، پای او بر زمین است؟
هوش مصنوعی: مانند کشتیای است که نیروی پیشرانش از دم آن و بادبانش از سر آن تأمین میشود و هدایتش از سمت قایقنشین است.
هوش مصنوعی: کنترل کننده او، روش او و هدایت کننده جمع او، دستان او عصای اوست.
هوش مصنوعی: کجاست که بتوانم چهره آشنای او را در این سراب آب بیازما؟
هوش مصنوعی: ببرم این بیابان وسیع و بزرگ که در آن عقل و خرد در عمق آن گم شود.
هوش مصنوعی: از طول او به اندازهای دور شود که نتوان به او رسید و از بلندی او فاصلهای بگیرد که دیگر نتوان به آسمان او دست یافت.
هوش مصنوعی: زمین او به حالت دوزخ درآمده و از حرارت او، گیاهان به شکل موی زنگی در آمدهاند.
هوش مصنوعی: مانند سرزمین جم که ویران شده، بیابان ویران است، جایی که سپاه غولها و دیوان به عنوان فرمانروای آنجا حضور دارند.
هوش مصنوعی: در محضر پادشاه، قرعهکشی انجام میشود که نشاندهنده خطراتی همچون دوال مار و نیش اژدهاست.
هوش مصنوعی: دختران جوان به دور او جمع شدهاند و از پارچههای نرم و لطیف پوشیدهاند.
هوش مصنوعی: مارهایی که در ریگزارها و آبگیرها زندگی میکنند، خطرناک و زهرآگین هستند.
هوش مصنوعی: شراب او مانند یک سراب است و جامش نشانهای از دلتنگی. نقلهای او سنگین و سختاند و دانههای او همانند سنگریزههای ناپایدار هستند.
هوش مصنوعی: در گرداگرد او، نواختن موسیقیدانان و آواز آنها به گوش میرسد، مانند تماس حیوانات وحشی چون شیر و گرگ که بر اثر صدا به هیجان آمدهاند.
هوش مصنوعی: بخور که در هوای گرم و در معرض سموم قرار دارد و دور او همه چیز مشاهده میشود و نیازهای او در دسترس است.
هوش مصنوعی: در میان بیابان، من صدای زوزه دیو و نالههای او را شنیدم.
هوش مصنوعی: زمانی که عرش آسمانی تیره و تار شود، چهره و نور عاشقان به آن روشنی میبخشد.
هوش مصنوعی: شب از سمت باختر شروع به روشن شدن کرده و به تدریج زیر آسمان جای او را میپوشاند.
هوش مصنوعی: وقتی که هوا به زیبایی و هنر میرسد، آن زمان نقاط نورانی بر روی آن نقش پیدا میکند.
هوش مصنوعی: زمانه مانند چاهی عمیق و آبی است، و انسانها همچون دلوهایی هستند که آب از این چاه میکشند. مجرای این چاه نیز مانند نای است که صدا را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: نسیم او همه جا طاری میشود و در سایهی آن، کسی دانههای زندگیاش را میپاشد.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به منشا و آغاز چیزی اشاره دارد. به تصویر میکشد که چگونگی شکلگیری و شروع یک پدیده یا موضوع خاص، به ویژه از دیدگاه زیباییشناسی و هنری، مانند ساختار یک کمان یا خوشه ستارهها. در اینجا تأکید بر ابتدای یک نقطهٔ خاص است که از آنجا همه چیز آغاز میشود.
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره شده که یک استر (مادیانی) به تندی حرکت میکند و به گونهای از نقطهای دیگر به سوی پیکری قوی و مقاوم میرود. تصویر تأکید بر سرعت و شتاب حرکت و همچنین بر قدرت و استواری دارد.
هوش مصنوعی: هوا به رنگ آبی تیرهای است و همچون لباسی از شهاب بر تن دارد، که نوار قرمزی بر روی آن دیده میشود.
هوش مصنوعی: چشمهای چون نور که وقتی در روزن بیفتد، ستارههای آن به زیبایی او میدرخشند.
هوش مصنوعی: زمانی که صبح به طلوع برسد، ارزش او کاهش مییابد.
هوش مصنوعی: ماه همچون چشمی غمگین میشود و صبحگاهان حالتی چون نگاه تماشاگر را به خود میگیرد.
هوش مصنوعی: به مقصد نهایی خود در مسیر زندگی نزدیک شدهام و به همین دلیل به رحمت و لطف او رسیدهام.
هوش مصنوعی: در جمع بزرگانی که همسطح او نیستند، به خدای یکتا اشاره میکند که مانند او هیچکس آفریده نشده است.
هوش مصنوعی: مدبری که میتواند سنگ منجنیق را در این فضا پرتاب کند، چقدر توانمند است.
هوش مصنوعی: هر چیزی در جای خود قرار دارد؛ اراده و تصمیم او در مکان خود و اندیشه و رأی او نیز در جای خود.
هوش مصنوعی: هر چه که انجام داده است، تنها خدای بزرگ و با عظمت، مورد پسند و رضایت اوست و سرنوشت و تقدیر نیز به دست او است.
هوش مصنوعی: هیچ جلال و عظمتای در دنیا به اندازهی جلال و عظمت او نیست و هیچ بزرگی و کبریایی به اندازهی کبریای او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر او دست مددگری به سوی دریا دراز نکند، خلیج مغربی هم خشک و بیکار میشود.
هوش مصنوعی: من سخنوری چون هدهد دارم، اما هدهد کجا میتواند به بلندیها و زیباییهای سرزمین سبا برسد؟
هوش مصنوعی: ز مروت و بخشش خداوند، نعمتها و زیباییهای من به وجود آمده است و همهی خوبیها و صفات نیکو نیز از فضل و رحمت او نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: شعر من به طبیعت من مربوط است، گاهی شعر من زیباست و شبیه آثار شه طباطبایی است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که کلمه «اماصحا» به زبان عربی است و من در حال ترجمه آن به زبان فارسی هستم، ولی حال و هوای آن کلمه، یعنی «صحا»، را حفظ میکنم.
هوش مصنوعی: جز این نیست که تا زمانی که آسمان برافراشته است، روح شجاع او و حیات او نیز برقرار خواهد ماند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که به واسطهی نیکی و خوششانسی، سرنوشت خوبی برای او رقم خورده است، در حالی که حسودان و بدخواهان او در عذاب و سختی به سر میبرند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فغان ز جغد جنگ و مرغوای او
که تا ابد بریده باد نای او
بریده باد نای او و تا ابد
گسسته و شکسته پر و پای او
ز من بریده یار آشنای من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.