هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده بیان میکند که لب او منتظر یک بوسه است، اما طرف مقابل میگوید که بوسهاش بهایی با ارزش دارد و جان او را میطلبد. در این میان، عقل به گوینده انسان هشدار میدهد که باید سکوت کند، زیرا این معامله (بوسه) بسیار ارزانتر از آن چیزی است که به نظر میرسد.
شباویز در ۱۲ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۱، ساعت ۰۲:۱۸ نوشته:
«بَیع» با سکون ی و ع فعل امر «باع» به معنای خریدن است.. کمی در وزن اشکال به وجود آمده ولی شاعر به خود امر کرده که : بخر که این کرید ارزان است. (نظر شخصی: می توانست اینگونه بیاورد: یعنی که خموش، بیع! که این ارزان است)
آرش در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۳۷ نوشته:
وقتی میگه عقل آمد و در پهلوی من زد انگشت! یعنی عقل میخواهد چیزی را گوشزد کند، میخواهد مانع انجام کاری شود، برای تشویق به بیع، انگشت نمی زنند! انگشت زدن اشاره به متنبه کردن دارد! ضمنا عقل همیشه حسابگر است و پیشنهادش عاقلانه است! نه عاشفانه! پس عقل چنین بیعی را سفارش نمی کند. مثلا "یعنی که خموش، نه بیع جان ارزان است"
امیر در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۲، ساعت ۱۸:۰۵ نوشته:
غیرازمسأله مصرع آخر،کلمه 'مهمان'درمصرع اول هم بی ربط به نظر میرسد. شایدشعرکلأاینگونه شود،معنی رابهتربرساند(البته باکسب اجازه ازخانم گنجوی) گفتم که لبم به بوسه ات مشتاق است گفتا که بهای بوسهء من داغ است (یعنی دیدن و چشیدن داغ) عقل آمد و در پهلوی من زد انگشت یعنی که خموش،این بها اغراق است (یعنی مبالغه است)
امرالله در ۱۱ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۳، ساعت ۰۵:۰۵ نوشته:
در مصرع آخر کلمهء "بیع" اگر "بیعی" (به کسر اول و سوم) باشد هم وزن شعر برجا خواهد بود و هم معنا. با این توضیح که "باعَ-یبیعٌ" فعلی است عربی به معنای معاملهء خرید و/یا فروش. فعل امر آن برای مفرد مذکر "بِع" می شود و برای مفرد موءنث "بِیعِی" میشود که معنای آن (به زبان صرفیون) این است: "بخر ای زن در زمان حاضر". و چون شاعر یک زن است برایش فعل امر موءنث آورده شده است. پس مصرع آخر اینگونه خوانده می شود: "یعنی که خموش، بیعی که ارزان است".
تنگ طه در ۱۰ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۰:۴۷ نوشته:
در جواب برادر عزیز امرالله باید این نکته را به یاد داشت که در زبان فارسی از کلمات عربی استفاده می شده ولی دیگر قواعد زبان خودمان به کار می رفته نه عربی مگر اینکه بخواهند قسمتی از شعر را به زبان عربی بیان نمایند و معمولا یک کلمه را به زبان عربی و با قوانین عربی به کار نمی برده اند .
محمد سعید میاحیان در ۱۰ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۰۵:۵۹ نوشته:
با درود . خدمتتان عرض کنم که: بیع به معنای فروش است و خرید را در عربی شری می گویند و مشتری (خریدار) مشتق این واژه است. در این مهمانی تجارتی منظور و ملحوظ نیست تنها قدر و پاداش میزبان را اندک ثمن و بها را قدر شده است و ارزش گذاری نموده اند . والا ارزش واقعی آن با عنایت که به حدیث ربانی مشهور که می فرمایند خونبهای تو خودم هستم . می باشد.
حامد در ۱۰ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۳۹۳، ساعت ۰۷:۲۰ نوشته:
یعنی که خموش قیمتش ارزان است وقتی او طلب جان در مقابل کرد چون ظاهرا خیلی فرق معامله بود خواست حسابکارانه پاسخ رد بدهد، که عقل (نمادجسابگری) گفت: از من که حسابگرتر نیستی بخربا این قیمت که داری خوب میخری
محمد رضا از بروجن در ۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۳۷ نوشته:
با سلام با توجه به اینکه عقل حسابگر است سفارشی می کند که عاقلانه باشد نه عاشقانه از طرف دیگر که و نه در زبان فارسی قابل تصحیف یکدیگر هستند و چون در گذشته هم کمتر نقطه به کار می بردند این تصحیف بیشتر به نظر می رسد.بنابراین مصراع آخر چنین به نظر می رسد« یعنی که خموش بیع جان نه ارزان است » و در خواندن و قرائت شعر باید به اینگونه خوانده شود « نرزان» با تشکر
سیامک کیهانی در ۴ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۳۵ نوشته:
گفتم: دلم از تو بوسهای خواهان است گفتا که: بهای بوسهی من جان است دل آمد و در پهلویِ جان زد انگشت یعنی که: بخر، بیع بکن، ارزان است عایشهٔ مُقریه (سمرقندی)
جُنگ رباعی، میرافضلی، نشر سخن، 1394، ص161 بیع در اینجا به معنای معاملهی پایاپای هست
احمدآرام نژاد در ۴ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۳ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۰۴ نوشته:
بادرود وعرض ادب: در مصرع دوم بیت دوم"یعنی که خموش، بیع … که ارزان است"نیاز به تغییر یا افزودن وکاستن یزی نیست قدما در مواقعی که کلمه ای در آخری حرف خود دارای سکون بود برای خواندن راحت تر حرکتی مانند اِ ویا اٌبه آن حرف ساکن میدادندکه هنوز هم در اکثر مداحی ها رعایت میشودبنابراین مصرع را میتوان اینگونه خواند"یعنی که خموش، بیعٌ … که ارزان است"
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده بیان میکند که لب او منتظر یک بوسه است، اما طرف مقابل میگوید که بوسهاش بهایی با ارزش دارد و جان او را میطلبد. در این میان، عقل به گوینده انسان هشدار میدهد که باید سکوت کند، زیرا این معامله (بوسه) بسیار ارزانتر از آن چیزی است که به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: گفتم که لبم منتظر یک بوسه است، او گفت که بهای این بوسه جان من است.
هوش مصنوعی: عقل به من اشاره کرد و گفت باید سکوت کنی، زیرا این معامله برایت سودی ندارد و قیمت آن پایین است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم صنما دلم تورا جویاناست
گفتا که لبم درد تورا درماناست
گفتم که همیشه از منت هجراناست
گفتا که پری ز آدمی پنهاناست
می لعل مذاب است و صراحی کان است
جسم است پیاله و شرابش جان است
آن جام بلورین که ز می خندان است
اشکی است که خون دل در او پنهان است
آن غصه که او تکیهگه سلطان است
بهتر ز چهار بالش شاهان است
آن غصه عصای موسی عمران است
آرامگه او ید بیضا زان است
مقصود ز آفرینش ما جان است
وین گوهر پاک را حقیقت کان است
دل هست کتابی که نوشت است خدای
وین روی که می بینی پشت آن است
آن راه که راه عالم عرفان است
بر هر گامی هزار دل حیران است
تا پیش نیایدت بنتوان دانست
بر هر قدمی هزار سرگردان است
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.