گنجور

 
مهستی گنجوی

فصاد جهود بدرگ کافر کیش

آن کند زبان که تند دارد سر نیش

گفتم که رگم تنگ بزن همچو . . .

نشنید و فراخ زد، چو . . . زن خویش