شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۴ کس نیست کزو بسوی تو راهی نیست بی مستی او سنگ و گل و کاهی نیست یک ذرّه ز ذرات جهان نتوان یافت کاندر او ز مهر تو ماهی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
در بادیهای که عقل را راهی نیست
گر کوه درو،سیر کند کاهی نیست
گر هیچ روندهای طلب خواهی کرد
شایستهٔ این بادیه جز آهی نیست
شاها چو تو در سپهر دین ماهی نیست
دل را به جز از مهر تو دلخواهی نیست
چون بخت به خدمت تو می آیم لیک
چون حادثه نزدیک توام راهی نیست
غیر از ره عیش گر چه دلخواهی نیست
غافل مرو این راه که بی چاهی نیست
هر چند روی چون ره بی عاقبت است
غیر از ره بازگشتنت راهی نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور ثبت نام کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.