گنجهای بی نهایت یافتم در کنج جان
کنج جان را بین که چون شد کان گنج بیکران
جان من از عالم نام و نشان آمد برون
بی نشان شد تا در آمد در جهان بی نشان
تا که آمد در خراب آباد دل گنجی پدید
تا خراب آباد دل شد سر به سر معمور از آن
هر زمان آید به شهرستان دل از راه حق
با متاع بی نهایت صد هزاران کاروان
چونکه شهرستان دل معمور شد در هر نفس
کاروانها گردد از حق سوی شهرستان روان
دل نبرده هیچ رنجی بر سر گنجی رسید
آمدش ناگه به دست از غیب گنجی بیکران
در شب تاریک تن روزی پدید آمد ز دل
آفتابی ز آسمان جان برآمد ناگهان
آفتابی بر زمین دل فرود آمد ز چرخ
تا زمین را بگذرانید از هزاران آسمان
تا تجلی کرد مهر مشرقی بر مغربی
مغربی را جمله ذرات عالم شد عیان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف جستجوی گنجهای درونی و معنوی میپردازد. شاعر بیان میکند که در دل انسان گنجی بینهایت و ارزشمند وجود دارد که از عالم نام و نشان فراتر رفته و در جهان بینام به ظهور میرسد. این گنجی که به دل میآید، میتواند قلب را آباد کند و آن را از رنجها آزاد سازد. با رسیدن این گنج، دل به یک مرکز توجه بدل میشود و از آنجا کاروانهایی از حق و حقیقت به سوی دل میآیند. شاعر همچنین اشاره میکند که در شب تاریک، روشنی و آگاهی از دل پدیدار میشود و تمام عالم به این نور مشرقی و مغربی شفاف گردیده و عیان میشود. به طور کلی، این شعر به انتقال از جهل به آگاهی و از تاریکی به روشنی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در دل و روح خود به گنجینههای بیپایانی دست یافتهام. به این درون خود نظر کن که چگونه این گنج بزرگ شکل گرفته است.
هوش مصنوعی: جان من از دنیای مادی و ظاهری جدا شد و بینام و نشان، به دنیای تازهای وارد شد که در آن دیگر اثری از نام و نشان نیست.
هوش مصنوعی: وقتی عشق به دل من وارد شد، در آن گنجی آشکار شد. به همین خاطر، دل که ویران بود، به طور کامل از آن زمان پر رونق و آباد شد.
هوش مصنوعی: هر زمانی که دل به سوی حق میآید، به همراه خود کالا و هدیهای بیپایان دارد، مانند کاروانهای زیادی که به شهرستان میآیند.
هوش مصنوعی: وقتی که دل پر از محبت و صفا شود، در هر لحظه کاروانهایی از حق و حقیقت به سوی این دل میآیند.
هوش مصنوعی: دل هیچ رنجی را در راه به دست آوردن گنجی تحمل نکرد، اما ناگهان از جایی نامعلوم گنجی بینهایت به دستش رسید.
هوش مصنوعی: در شب تاریک، روزی به وجود آمد و از دل بیماری، نوری همچون آفتاب از آسمان جان بیرون آمد ناگهان.
هوش مصنوعی: خورشیدی از آسمان بر دل زمین تابید تا زمین را از میان هزاران آسمان عبور دهد.
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید مشرقی به راستی درخشش خود را بر سمت مغرب میتاباند، تمام ذرات جهان به وضوح خود را نشان میدهند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان
لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان
چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان
بیروان تن پیکری پاکیزه چون بیتنْ روان
گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش
ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان
از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد
[...]
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان
تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم
گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود
[...]
سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان
بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان
بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی
پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان
ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای
[...]
خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند
پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان
تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.