بتم باهر سری هر سو سروکار دگر دارد
غمش با هر دلی سودا و بازار دگر دارد
جمال و عشق آندلبر ز هر معشوق و هر عاشق
بگاه جلوه نظاّری و دیداری دگر دارد
اگرچه دیده گلزار روی او مشو قانع
که روی او جز این گلزار، گلزاری دگر دارد
اگر اودیده دادت که دیدارش بدو بینی
طلب کن دیده دیگر که دیداری دگر دارد
اگر در ساعتی صد بار رخسارش بصد دیده
همی بینی مشو قانع که رخساری دگر دارد
چو گفتارش بدانگوشی که او بخشید بشنیدی
برو گوشی دگر بستان که گفتاری دگر دارد
مگو در شهر و بازارش خریدارش منم تنها
که در هر شهر و بازاری خریداری دگر دارد
تو تنها نیستی بیمار آن چشم شوخ آن دلبر
که چشمش چون تو در هر گوشه بیماری دگر دارد
نه تنها مغربی باشد گرفتار سر زلفش
که زلف او بهر موئی گرفتاری دگر دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.