ار رخت پنهان بنور خویشتن
روت مخفی در ظهور خویشتن
با دو عالم بی دو عالم دایماً
عشق بازی در ظهور خویشتن
در ظهورت هر دو عالم بر دوام
در همیخواهد ظهور خویشتن
مدتی با کس نمیکرد التفات
حسن رویت از غرور خویشتن
باز چندی در تماشاگه ذات
جنّت خود بود و حور خویشتن
از تماشای بحر ذات خود
بود حور و قصور خویشتن
خود بخود دارد خود بدتاز خود
بشنود هر دم زبور خویشتن
تا کند بر خود تجلی هم ز خود
موسی خود بود و طور خویشتن
چون شعوری یافت بر غایات ذات
گشت عاشق بر شعور خویشتن
دید در خود بحر های بیکران
حیرت آورد از بحور خویشتن
جمله کارستان خود در خود بدید
در عجب مان از امور خویشتن
زان سبب در وی سرورس شد پدید
منبسط گشت از سرور خویشتن
عزم سحرا کرد ناگاه از سرور
آن سلیمان با طیور خویشتن
بر سر ره بیخبر افتاده دید
مغربی را در عبور خویشتن
آن بت عیار من بی ما و من
عشق بازد دائماً با خویشتن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.