یار تا من هستم از خود با خبر نگذاردم
تا ز من باقی بود اسم و اثر نگذاردم
تا ز من ما و منی را باز نستاند نگار
تا نسازد او زمن چیزی دگر نگذاردم
با وجود انکه گشتم در پیش از خویشتن
چون زمین و آسمان زیر و زبر نگذاردم
من بخود محجوبی از وی دارم امیدی که او
وز حجاب از خویشتن زین بیشتر نگذاردم
گرچه من اندر هوایش پر و بالی میزنم
لیکن امید است که او بیبال و پر نگذاردم
مردم چشمم از آنم چشم انسان کرده است
چونکه من انسان عینم از نظر نگذاردم
ور که دایدار و گفتارش یقین دانم که او
یکزمان بی سمع و یکدم بی بصر نگذاردم
من گدای او از آن گشتم بسان مغربی
کاو دگر همچون گدایان دربدر نگذاردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.