جان که شد دیوانه دل تدبیر باید کردنش
در سر زلف بتان زنجیر باید کردنش
هر که خواهد آفتاب روی او بیند صباح
در دل شب همچو مه زنجیر باید کردنش
رویت ایمه آفتاب و زلف شبرنگ زحل
تا به کی باشد که او تاثیر باید کردنش
پیر اگر خواهد که باید کام خود از نوجوان
خدمت آن لب شکر در شیر باید کردنش
هر که قربان شد ز تیر کیش آن ابرو کمان
دیده را آماج گاه تیر باید کردنش
دل که در علم نظر کامل نشد از چشم حبیب
آیتی از روی او تفسیر باید کردنش
کوهی سرگشته از بهر دو چشم آن غزال
گشت در کهسار چون نخجیر باید کردنش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.