از دهانت سخن به کام رسد
از لبان تو می به جام رسد
از پی بستن لب، از زلفت
هر شبی صد هزار دام رسد
زلفت ار چاشتگه بپیمایم
تا به پایان نماز شام رسد
به سلامیت جان به باد دهم
آن زمان کز توام سلام رسد
تو کنی جور و تیر ناله من
هم بدین جان ناتمام رسد
خام کاری مکن مباد امروز
کاتش من به چون تو خام رسد
وصل و هجرت به کنه کار منند
تا ازین هر دوام کدام رسد
وصل اگر دست داد، هم در پی
هجر ناگه به انتقام رسید
کشد از هجر و غصه، گر روزی
بنده خسرو بدان غلام رسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عاشقانه و پیچیدگیهای عشق اشاره دارد. شاعر از زیبایی و جذابیت معشوق سخن میگوید و بیان میکند که چگونه حضور و خوی او تأثیری عمیق بر او دارد. او به عباراتی چون رسیدن لذت به کامش و دامهای عشق اشاره میکند و نشان میدهد که هر شب به خاطر معشوق گرفتار میشود. شاعر همچنین دربارهٔ جدایی و وصال صحبت میکند و نشان میدهد که این دو حالت به شدت به یکدیگر وابستهاند. در نهایت، شعر به تحمل درد و رنج ناشی از عشق و وابستگی به معشوق میپردازد، و بیان میکند که حتی در شرایط سخت نیز عشق ادامه دارد.
هوش مصنوعی: سخنان تو شیرین و دلنشین است و از لبهای تو شراب خوشگوار مینوشانند.
هوش مصنوعی: هر شب که موی تو در هم پیچیده میشود، صدهزار دام و تله برای دل من پیش میآید.
هوش مصنوعی: اگر بتوانم در چشمان تو غرق شوم، تا زمانی که نماز شام به پایان برسد، ادامه میدهم.
هوش مصنوعی: به خاطر سلامتیات، جانم را فدای تو میکنم، زمانی که از طرف تو سلامی به من برسد.
هوش مصنوعی: اگر تو به من سختی و ستم کنی، ناله و گله من نیز به این جان ناقص و ناتمام خواهد رسید.
هوش مصنوعی: اقدام نکن که باعث آسیب به خودت شود، چرا که اگر آتش خشم من به تو برسد، پیامدهای بدی خواهد داشت.
هوش مصنوعی: وصل و هجرت اساس کار من هستند، تا ببینم از این دو حالت کدام یک پایدارتر است.
هوش مصنوعی: اگر فرصتی برای وصل پیدا شود، ناگهان به یاد جدایی و دلتنگی میافتم و روحی انتقامجو در وجودم بیدار میشود.
هوش مصنوعی: اگر روزی بندهای که دلتنگ و غمگین است به معشوقش برسد، تمام غم و دوری را فراموش خواهد کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بخت و دولت چو پیشکار تواند
نصرة و فتح پیشیار تو باد
با درفش ار تپانچه خواهی زد
باز گردد بتو هر آینه بد
روضه روح من رضای تو باد
قبله گاهم در سرای تو باد
سرمه دیده جهان بینم
تا بود گر خاک پای تو بود
گر همه رأی تو فنای من است
[...]
راشد از رشد روزگار نیافت
رشد از اینگونه بس فراوان کرد
تن او را که جان دانش بود
فلک جان ربای بی جان کرد
گوهری بود رشکش آمد ازو
[...]
عاشقان را غذا بلا باشد
عاشقی بی بلا کجا باشد
لقمه از سفرهٔ بلا خوردند
میزمیخانهٔ رضا خوردند
هرکه را در جهان بلا دادند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.