یار ما را از آن خویش نشد
بهر بیداد او به کیش نشد
دوش در پاش دیده می سودم
پاش آزرد و دیده ریش نشد
می دهم جان به عشق و می دانم
که کسی را از آن خویش نشد
از تو محروم می روم، چه کنم؟
عمر روزی و عهد بیش نشد
صنما، غمزه تو قصابی ست
که پشیمان ز خون میش نشد
تا به روی تو چشم کردم باز
هم به رویت که بیش بیش نشد
دل خسرو که از قرار برفت
بر قرار نخست پیش نشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.