در تو کسانی که نظر می کنند
هستی خود زیر و زبر می کنند
صندل درد سر عشق است، آنک
خاک درت تکیه سر می کنند
از پی بوی تو نفسهای من
خاصیت باد سحر می کنند
خنده که بر من دو لبت می زنند
نرخ گل و شکل گهر می کنند
تو لب خود شوی و بده، کین پس است
خلق که حلوا ز شکر می کنند
توشه جگر پخته ام از بهر آنک
جان و دلم هر دو سفر می کنند
عقل مرا کارفزایان عشق
کهنه درختی ست که بر می کنند
پند که گویند به دلسوزیم
سوخته را سوخته تر می کنند
خسرو، اگر سیر ز جان نیستند
خلق در آن رو چه نظر می کنند؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.