دل ز تو بی غم نتوانیم کرد
درد تراکم نتوانیم کرد
جرعه ای از جام جفا می کشیم
رطل دمادم نتوانیم کرد
کرد غمت بر دل مسکین ما
آن چه که بر غم نتوانیم کرد
پیش تو خواهیم که آهی کنیم
آه که آن هم نتوانیم کرد
از خنکی های دم سرد خویش
دست فراهم نتوانیم کرد
با دل ریش از تو به هر غصه ای
قصه مرهم نتوانیم کرد
خسرو، از آن خیر نیابیم برگ
حله آدم نتوانیم کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.