اگر ز پیش برانی مرا که بر خواند
وگر مراد نبخشی که از تو بستاند؟
به دست تست دلم حال او تو می دانی
که حال آتش سوزنده شمع می داند
برفت آنکه بلای دل است و افت جان
مگر خدای تعالی بلا بگرداند
چه اوفتاد که آن سرو راستین برخاست؟
خیر برید به دهقان که سرو بنشاند
چراغ مجلس روحانیان فرو میرد
گر او به جلوه شبی آستین برافشاند
تحیتی که فرستاده شد بدان حضرت
گر این مقوله نخواند، درو فرو ماند
سرشک دیده خسرو چنین که می بینم
اگر به کوه رسد، کوه را بغلتاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات عمیق و درد دل خود اشاره میکند. او از معشوق میخواهد که اگر او را دور کند، دلش را که از سوختن شمع پر از آتش است، درک کند. اشارهای به غم و بلای دلش دارد و از خداوند میخواهد که این بلا را برطرف کند. شاعر از مظاهر زیبایی مانند سرو و روشنایی چراغ مجلس سخن میگوید و میگوید اگر تحیتی که برای معشوق فرستاده شده خوانده نشود، بیمعنا خواهد بود. در نهایت، او به شدت غم و اندوه خود مثل سیل اشاره میکند که میتواند کوهها را نیز ویران کند.
هوش مصنوعی: اگر مرا از خود برانی، من چگونه میتوانم از سفرهات بهرهمند شوم، و اگر نعمتی به من ندی، چگونه میتوانم چیزی از تو بگیرم؟
هوش مصنوعی: دل من به دستان تو سپرده شده و تو خوب میدانی که شمعی که در حال سوختن است، حال آتش را چگونه احساس میکند.
هوش مصنوعی: آن کسی که برای دل درد و جان مشکل ایجاد کرده بود، رفت. جز خداوند بزرگ، کسی نمیتواند این بلا را از ما دور کند.
هوش مصنوعی: چه اتفاقی افتاده که آن سرو بلند و راستین سر برآورده است؟ به دهقان (کشاورز) خوشخبر بدهید که بذر این سرو را بکارد.
هوش مصنوعی: اگر روحانیان در مجلس با جلوهگری و ظاهری زیبا خود را نشان دهند، نور و روشنی آن مجلس کمنور میشود.
هوش مصنوعی: پیامی که به آن مقام فرستاده شده، اگر جزو این موضوع نباشد، در آن باقی خواهد ماند و اثری نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: اگر اشکهای خسرو مانند این باشد که میبینم، حتی اگر به کوه برسد، آن را هم به حرکت درخواهد آورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا مرنجان کایزد ترا برنجاند
ز من مگرد که احوال تو بگرداند
در آن مکوش که آتش ز من برانگیزی
که آب دیدهٔ من آتش تو بنشاند
اگر ندانی حال دلم روا باشد
[...]
خدای داند معنی میان نطفه نهادن
به دست مرد جز این نیست کآب نطفه براند
از آفتاب وهوا دان که تخم یابد بالش
ز برزگر چه برآید جز آنکه تخم فشاند
حلال زادهٔ صورت چه سودمند که فعلش
[...]
خدیو عرصه ملک و پناه دولت و دین
که عقل محض سلیمان ثانیت خواند
تویی که پنجه زور آزمای کین توزت
به قهر جرم زمین را ز جا بجنباند
سنان رمح تو بالا نشین شده چه عجب
[...]
ایا شهی که ضمیرت بچشم گوشۀ فکر
رموز غیب ز لوح ازل فروخواند
نسیم لطف تو اومید را روان بخشد
خیال تیغ تو اندیشه را بسوزاند
زهر زمین که غبار نیاز برخیزد
[...]
پناه تیغ و قلم آفتاب مشرق ملک
توئی که نور تو خورشید را بپوشاند
توئی که حرف مدیر تو هر سحر، گیتی
برای رفع حوادث بر آسمان خواند
کنار بحر زند موج ز آب دیده ی ابر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.