گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

سپیده دم که جهانی ز خواب برخیزد

نقاب شب ز رخ آفتاب برخیزد

ز باد صبح که بر اوج آسمان گذرد

ز روی شاهد مشرق نقاب برخیزد

رود به راه رهاوی رباب مطرب صبح

حریف خفته ز بانگ رباب برخیزد

خوش آن کسی که نشیند به باده وقت سحر

نماز خفتن مست و خراب برخیزد

به روی دریا گنبد کنان رود چو سحاب

کسی که از سر می چون حباب برخیزد

کجاست ساقی بیدار بخت و خواب آلود؟

که بهر دادن جام شراب برخیزد

غلام نرگس مستم که بامداد پگاه

قدح به دست گرفته ز خواب برخیزد

به آفتاب بگویید بر نیاید تا

ز خواب خوش ملک کامیاب برخیزد

کجاست خسرو شب زنده داشته که به صبح؟

به دست کرده دلی چون کباب برخیزد

 
 
 
عطار

اگر ز پیش جمالت نقاب برخیزد

ز ذره ذره هزار آفتاب برخیزد

جهان ز فتنهٔ بیدار رستخیز شود

چو چشم نیم‌خمارش ز خواب برخیزد

به مجلسی که زند خنده لعل میگونش

[...]

محتشم کاشانی

خوش آن شبی که ز رویش نقاب برخیزد

گشاده روی سحرگه ز خواب برخیزد

علی‌الصباح نشیند چو مه به مجلس می

شبانه با رخ چون آفتاب برخیزد

ز تاب می گل رویش چنان برافروزد

[...]

صائب تبریزی

به روی خوب تو هرکس ز خواب برخیزد

اگر ستاره بود آفتاب برخیزد

چنین که چشم ترا خواب ناز سنگین است

عجب که صبح قیامت ز خواب برخیزد

همان قدر مرو ای مست ناز از سر من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه