شمارهٔ ۹۱۷
بهار بی رخ گلرنگ تو، چه کار آید؟
مرا یک آمدنت به که ده بهار آید
اگر دو اسپه دواند به گرد تو نرسد
گل پیاده که او بر صبا سوار آید
خیال روی تو از دیده می رود بیرون
اگرنه از مژه پایش به نوک خار آید
مرا چو موی سرت ساخت چشم جادویت
که موی سر ز پی جادویی به کار آید
هزار کشته به فتراک گیسو آویزان
همی رود چو سواری که از شکار آید
غم تو بار گران است، لیک چون از تست
دلم گران نشود، گر هزار بار آید
تویی مراد دل و کی بود ز آمدنت
مراد خسرو بیچاره در کنار آید؟
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.