بهار بی رخ گلرنگ تو، چه کار آید؟
مرا یک آمدنت به که ده بهار آید
اگر دو اسپه دواند به گرد تو نرسد
گل پیاده که او بر صبا سوار آید
خیال روی تو از دیده می رود بیرون
اگرنه از مژه پایش به نوک خار آید
مرا چو موی سرت ساخت چشم جادویت
که موی سر ز پی جادویی به کار آید
هزار کشته به فتراک گیسو آویزان
همی رود چو سواری که از شکار آید
غم تو بار گران است، لیک چون از تست
دلم گران نشود، گر هزار بار آید
تویی مراد دل و کی بود ز آمدنت
مراد خسرو بیچاره در کنار آید؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف محبت و زیبایی معشوق میپردازد. شاعر میگوید که بهار بدون چهره زیبای معشوق هیچ ارزشی ندارد و یک بار دیدن او بهتر از تمام بهارهاست. او همچنین اشاره میکند که حتی اگر دو اسب در اطراف معشوق بتازند، زیبایی او به تنهایی کافی است. خیال چهره معشوق از ذهن شاعر نمیرود و او را مجذوب خود کرده است، به طوری که درد و غم عشق او برایش سنگین نیست. در نهایت، شاعر معشوق را تنها آرزوی دل خود میداند و آن را بر معشوق خسرو ترجیح میدهد.
هوش مصنوعی: بهار بدون زیبایی تو چه فایدهای دارد؟ یک بار آمدن تو برای من از ده بهار ارزشمندتر است.
هوش مصنوعی: اگر دو اسب تندرو به دور تو بچرخند، باز هم گلی که پیاده میآید، به تو نمیرسد؛ چرا که او بر باد سوار است و سرعت بیشتری دارد.
هوش مصنوعی: اگر تصّور چهرهی تو از پیش چشمهایم برود، باز هم اگر اشکی بریزم، آن اشک فقط به نوک خار میرسد.
هوش مصنوعی: چشم جادوییات برای من به اندازه موی سرم ارزشمند است، زیرا همانطور که موهای سر به زیبا کردن و جادویی شدن میانجامند، چشمان تو نیز جاذبه و سحری دارند.
هوش مصنوعی: هزاران دلبر و زیبا را به خاطر جاذبههای گیسوانت از دست میدهم، مانند سواری که بعد از یک شکار موفق به خانه برمیگردد.
هوش مصنوعی: غم تو سنگینی میکند، اما وقتی از طرف تو باشد، دل من سنگین نمیشود، حتی اگر هزار بار بیاید.
هوش مصنوعی: تو برای دل من آرزویی، و کیست که با آمدنت، آرزوی خسرو بیچاره تحقق یابد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا اگر تو ندانی عطاردم داند
که من کیم ز سر کلک من چه کار آید
هزار سال بماند که تا به باغ هنر
ز شاخ دانش چون من گلی به بار آرد
به هر قران و به هر دو چون منی نبود
[...]
مرا چو آرزوی روی آن نگار آید
چو بلبلم هوس نالههای زار آید
میان انجمن از لعل او چو آرم یاد
مرا سرشک چو یاقوت در کنار آید
ز رنگ لاله مرا روی دلبر آید یاد
[...]
چو چشم مست بدان زلف تابدار آید
اسیر بند کمندت به اختیار آید
دلی که در شکن زلف بیقرار افتاد
عجب بود که دگر با سر قرار آید
نظر جدا نکند از کمان ابرویت
[...]
نگار من چو بلعل شکر نثار آید
غذای طوطی طبعم سخن گذار آید
دیار دل که خرابست بی شهنشه خویش
بشهریار رسد چون بشهریار آید
شهان پیاده شوند و نهند رخ بر خاک
[...]
سرم فدای رهی باد کان سوار آید
سری که خاکره او نشد چه کار آید
تو جلوه یی کن و صد مرغ دل بدام آور
چه حاجت است که طاووس در شکار آید
خوش است گفت و شنید تو بی حکایت غیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.