هر بار کان پریوش در کوی من در آید
بیهوشیی ز رویش در مرد و زن در آید
من در درون خانه دانم که آمد آن مه
کز هر طرف به خانه بوی سمن در آید
رشک آیدم ز بادی کاید به گرد زلفش
ور خود غبار باشد در چشم من در آید
یوسف رخا ز چشمم دامن کشان گذر کن
تا دیده را نسیمی زان پیرهن در آید
شمعی و می بسوزم پیش رخ تو، آری
پروانه بهر مردن گرد لگن در آید
بنشین که یک زمانی تنگت به بر در آرم
تا جان رفته از تن بازم به تن در آید
فرهاد گشت خسرو، بگشای لب که ناگه
شیری ز جوی شیرین بر کوهکن در آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بگشای تربتم را بعد ازوفات و بنگر
کز آتشِ درونم دود از کفن درآید
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.