ای که بر من جور تو بسیار شد
زاریم بشنو که کارم زار شد
من که اندر سر جنونی داشتم
خاصه سودای تو با آن یار شد
تا لبت بر نقطه جان خط کشید
نقطه جان من از پرگار شد
تا تو دست و پا نهادی حسن را
نیکوان را دست و پا بیکار شد
دوش پنهان می کشیدم زلف تو
چشم مستت ناگهان بیدار شد
از عزیزی مردم چشم منی
گر چه در چشم تو مردم خوار شد
خسرو از ابروی خود سازد کمان
پس به پیش خسرو خاور کشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جوهرت در گوش صاحب راز شد
زآنکه او با اهل حق همراه شد
مهر تلخان را به شیرین میکشد
زانک اصل مهرها باشد رشد
ترک من چون تیر مژگان برکشد
ماه گردون را سپر در سر کشد
در دلم تیرش ترازویی شود
وز درون سینه جان می برکشد
چون رسن بازی کند زلفین او
[...]
حکمت آن گر ز تو پوشید شد
خودمشو منکر که خواهد دیده شد
این خنک آنکو بحیرت باز شد
فارغ از اوهام و از پندار شد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.