گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

اگر آن شاه دمی پیش گدا بنشیند

فتنه و غارت و خونریز و جفا بنشیند

گر بیابد به دعا عاشق و دلخسته وصال

سالها بر در خلوت به دعا بنشیند

چون قدم رنجه کند دوست به پرسیدن من

خانه تاریک و دلم تنگ، کجا بنشیند؟

خانه دیده برفتیم ز نقش همه پاک

تا خیال رخ آن ترک ختا بنشیند

جعد زلفین سمن سای تو در دور قمر

خضر وقت است که بر آب بقا بنشیند

سرو بستان که به قامت علم افراشته است

چون ببیند قدت از باد هوا بنشیند