گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

اگر آن شاه دمی پیش گدا بنشیند

فتنه و غارت و خونریز و جفا بنشیند

گر بیابد به دعا عاشق و دلخسته وصال

سالها بر در خلوت به دعا بنشیند

چون قدم رنجه کند دوست به پرسیدن من

خانه تاریک و دلم تنگ، کجا بنشیند؟

خانه دیده برفتیم ز نقش همه پاک

تا خیال رخ آن ترک ختا بنشیند

جعد زلفین سمن سای تو در دور قمر

خضر وقت است که بر آب بقا بنشیند

سرو بستان که به قامت علم افراشته است

چون ببیند قدت از باد هوا بنشیند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

نشدش دل که دمی پهلوی ما بنشیند

گل هم آخر قدری پیش گیا بنشیند

جان من یاد کن آن را که به بوی چو تویی

همه شب بر گذر باد صبا بنشیند

کشی از غمزه، چه امید سلامت باشد

[...]

خواجوی کرمانی

بنشین تا نفسی آتش ما بنشیند

ورنه دود دل ما بیتو کجا بنشیند

گر کسی گفت که چون قد تو سروی برخاست

این خیالست که در خاطر ما بنشیند

چون تو برخیزی و از ناز خرامان گردی

[...]

جلال عضد

چند جانم پس زانوی عنا بنشیند

همدم درد به امّید دوا بنشیند

چون دل و دیده ام از آتش و آب است خراب

گر درآید ز درم دوست کجا بنشیند

یک دم اندر طلب دوست ز پا ننشینم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه