گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

نشدش دل که دمی پهلوی ما بنشیند

گل هم آخر قدری پیش گیا بنشیند

جان من یاد کن آن را که به بوی چو تویی

همه شب بر گذر باد صبا بنشیند

کشی از غمزه، چه امید سلامت باشد

اندر آن سینه که آن تیر بلا بنشیند؟

از تو صد درد نهان دارم و بیرون ندهم

تا همان درد تو بر جای دوا بنشیند

ملک خوبیت فزون باد به عهدت، گرچه

فتنه یکدم نتواند که ز پا بنشیند

آب شد خون دلم، شانه کن آن زلف آخر

مگر آن موی پریشان تو جا بنشیند

تا بود باد جوانی به سر گلرویان

آتش سینه عاشق ز کجا بنشیند؟

خاک شد در ره تو دیده و آن بخت نبود

که ز ره گرد تو بر سینه ما بنشیند

جور می کن که سر از کوی وفا نتوان تافت

گر چه بر خسرو صد پاره جفا بنشیند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

اگر آن شاه دمی پیش گدا بنشیند

فتنه و غارت و خونریز و جفا بنشیند

گر بیابد به دعا عاشق و دلخسته وصال

سالها بر در خلوت به دعا بنشیند

چون قدم رنجه کند دوست به پرسیدن من

[...]

خواجوی کرمانی

بنشین تا نفسی آتش ما بنشیند

ورنه دود دل ما بیتو کجا بنشیند

گر کسی گفت که چون قد تو سروی برخاست

این خیالست که در خاطر ما بنشیند

چون تو برخیزی و از ناز خرامان گردی

[...]

جلال عضد

چند جانم پس زانوی عنا بنشیند

همدم درد به امّید دوا بنشیند

چون دل و دیده ام از آتش و آب است خراب

گر درآید ز درم دوست کجا بنشیند

یک دم اندر طلب دوست ز پا ننشینم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه