دلم در عاشقی آواره شد آواره تر بادا
تنم از بیدلی بیچاره شد بیچاره تر بادا
به تاراج عزیزان زلف تو عیاری ای دارد
به خونریز غریبان چشم تو عیاره تر بادا
رخت تازه ست و بهر مردن خود تازه تر خواهم
دلت خاره ست و بهر کشتن من خاره تر بادا
گر ای زهد، دعای خیر می گویی مرا این گو
که آن آواره از کوی بتان آواره تر بادا
همه گویند کز خونخواریش خلقی به جان آمد
من این گویم که بهر جان من خونخواره تر بادا
دل من پاره گشت از غم نه زانگونه که به گردد
وگر جانان بدین شاد است، یارب، پاره تر بادا
چو با تر دامنی خو کرد خسرو با دو چشم تر
به آب چشم پاکان دامنش همواره تر بادا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.