بس که خون جگر از راه نظر بیرون شد
دل نمی باید ازین ورطه ره بیرون شد
ناوک چشم تو تا خون دلم ریخت ز چشم
در میان دل و چشم من آن دم خون شد
از تب هجر بمردیم به کنج غم و هیچ
کس نپرسید که آن خسته غمگین چون شد
تا چو ماه نو ازان مهر جدا افتادم
عمر من کم شد و مهر رخ او افزون شد
گر نه زنجیر دل از طره خوبان کردند
زلف لیلی ز چه رو سلسله مجنون شد
یار چون درج عقیقی به تبسم بگشاد
چشم خسرو چو صدف پر ز در مکنون شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به احساسات عمیق و درد آتشین ناشی از عشق و فقدان میپردازد. شاعر از رنج دل و زخمهای ناشی از جدایی میگوید و بیان میکند که چشم محبوب او مانند تیر به دلش اصابت کرده و باعث ریزش خون عشقش شده است. او از غم خود و عدم پرسش کسی درباره حالش صحبت میکند و نسبت به جدایی از محبوب خود، به کم شدن عمرش اشاره میکند. همچنین به زیبایی و تاثیر عاشقانه محبوبش بر دل اشاره کرده و به نوعی در یک زنجیر عاطفی زندانی شده است. در نهایت، با توصیف لبخند محبوب و زیبایی او، به عواطف عمیقتری از عشق و نیازی به ابراز وجود در این رابطه اشاره میکند.
هوش مصنوعی: به دلیل شدت احساسات و دردهایی که از طریق نگاه و توجه به دیگران به دل میرسد، دیگر نمیتوان از این وضعیت رهایی یافت و باید به حال خود ادامه داد.
هوش مصنوعی: چشم تو با تیرنگاهش باعث شد تا دلم شکسته و خونین شود و در آن لحظه، اشک من از چشمهایم بیرون آمد.
هوش مصنوعی: ما به خاطر دوری محبوب به شدت رنج میبریم و در گوشهای از غم به سر میبریم، اما هیچکس از حال ما نپرسید که آن شخص خسته و غمگین چطور شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که از عشق او دور شدم، مثل هلال ماه که از نور خورشید جدا میشود، عمرم کوتاهتر شد و در عوض عشق و زیبایی او بیشتر شد.
هوش مصنوعی: اگر زنجیر دل ما از موهای زیبای محبوبان ساخته نشده، پس چرا زلف لیلی باعث شد که مجنون به این حالت درآید؟
هوش مصنوعی: دوست وقتی لبخند زد، مانند دانهی عقیق درخشید، و چشمان خسرو مانند صدفی که پر از گوهری پنهان است، باز شد و جواهرات درون خود را نمایان کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نظری کن که دل از جور فراقت خون شد
نیست دل را به جز از دیده ره بیرون شد
ناتوان بود دل خسته ندانم چون رفت؟
حال آن خسته بدانید که آخر چون شد؟
تا شدم دور ز خورشید جمالت، چو هلال
[...]
گفتمش حال دل گمشده دانی چون شد
گفت با ما چو در افتاد همان دم خون شد
پارسایان که نظر از همه می پوشیدند
چشم تان تو دیدند و همه مفتون شد
تا لب جام گرفت از لب لعلت رنگی
[...]
ای که از چشم خوشت رنج دلم افزون شد
دل بیمار مرا هیچ نپرسی چون شد
گل صدبرگ توئی در چمن حُسن امروز
ورق چهره ز خوناب جگر گلگون شد
از سر کوی تو بیرون نتوانیم شدن
[...]
چشم تاج الشعرا در غم او جیحون شد
زان غریبی که بلاغسل وکفن مدفون شد
تا قد سرو تو در باغ دلم، موزون شد
چشم خونبار من از اشک روان، جیحون شد
تا به گرد مه روی تو خط سبز دمید
روز من تار شد و، حسن رخت افزون شد
بی سبب دور شدی از برم ای راحت جان!
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.