مرد صاحب نظر از کوی تو آسان نرود
هر که راجان بود، از خدمت جانان نرود
آنکه در عشق رخت لاف هواداری زد
به جفا از درت، ای خسرو خوبان، نرود
از خیال من سودا زده اندر ره عمر
یک نفس صورت آن سرو خرامان نرود
کار حسن تو رسیده ست به جایی که سزد
که به عهدت سخن از یوسف کنعان نرود
با خضر ذکر لب لعل تو می باید گفت
تا دگر در طلب چشمه حیوان نرود
باغبان ار رخ زیبای تو بیند، دیگر
از پی چیدن گل سوی گلستان نرود
با وصال تو ندارم سر بستان و بهشت
هر که را باغچه ای هست، به بستان نرود
خسرو خسته که مانده ست به دهلی در بند
آه، اگر زو خبری سوی خراسان نرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که را باغچهای هست به بستان نرود
هر که مجموع نشستهست پریشان نرود
آن که در دامنش آویخته باشد خاری
هرگزش گوشه خاطر به گلستان نرود
سفر قبله درازست و مجاور با دوست
[...]
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن زلف پریشان نرود
از دماغ من سودا زده عکس رخ تو
به جفای فلک و غصهٔ دوران نرود
آنچنان مهر تو اندر دل و جان ره دارد
[...]
هرگزم نقشِ تو از لوحِ دل و جان نَرَوَد
هرگز از یادِ من آن سروِ خرامان نَرَوَد
از دِماغِ مَنِ سرگشته خیالِ دَهَنَت
به جفایِ فلک و غُصهٔ دوران نرود
در ازل بست دلم با سرِ زلفت پیوند
[...]
هر که رخسار تو بیند به گلستان نرود
هر که درد تو کشد از پی درمان نرود
آنکه در خانه دمی با تو به خلوت بنشست
به تماشای گل و لاله و ریحان نرود
خضر اگر لعل روان بخش تو را دریابد
[...]
زاهد بتکدهٔ عشق هراسان نرود
دامن دل بکشد، از پی ایمان نرود
شهر دل خاصهٔ سلطان محبت گردید
بعد از آن عاقل تدبیر به دیوان نرود
پرده دار تو اگر مژدهٔ دیدار دهد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.