روزها شد که ز تو بوی وفایی نرسید
وز سر کوی توام باد صبایی نرسید
چاک شد پیرهن عمر به صد نومیدی
دست امید به دامان قبایی نرسید
در بیابان طلب بخت پریشان کردم
گرد آمد همه عمر و به جایی نرسید
چشم گستاخ به نظاره روی تو بماند
لب محروم به بوسیدن پایی نرسید
اندر آن روز که بالای توام بر جان زد
وه که بر سینه چرا تیر بلایی نرسید
تن بیمار مرا خاک درت خوش بادا
که به پرهیز بمرد و به دوایی نرسید
همه عالم ز جمال تو نصیبی بگرفت
چه توان کرد، اگر بخش گدایی نرسید
ما که باشیم که ناخوانده به کویت آییم؟
مگسان را گهی از کاسه صلایی نرسید
تازه بادات گلستان جمالت هر روز
گر چه با خسرو ازان برگ گیایی نرسید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان حسرت و ناامیدی خود از عدم رسیدن به عشق و وفای معشوق میپردازد. او از روزهایی یاد میکند که بویی از وفای محبوبش حس نکرده و تلاشهایش برای نزدیک شدن به او نتیجهای نداشته است. شاعر از درد و رنج ناشی از این جدایی و ناکامی شکایت میکند و به تصویر کشیدن بیابان طلب و ناکامی در یافتن بخت و اقبال خوب اشاره دارد. او همچنین به زیبایی و جاذبه معشوق اشاره میکند و میگوید که همه عالم از جمال او سهمی بردهاند، اما خود او نتوانسته به عشقش برسد. در نهایت، شاعر از تمام تلاشهایش برای رسیدن به محبوب سخن میگوید و حسرت ناشی از این ناکامی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: روزها گذشته و خبری از وفای تو نیست و بوی خوشی از سمت کوی تو به من نرسیده است.
هوش مصنوعی: پیرهن عمر من از ناامیدی پاره و خراب شد و هرگز نتوانستم به امیدم به لباس زیبایی دست پیدا کنم.
هوش مصنوعی: در بیابان به دنبال سعادت و شانس خود گشتم، اما تمام عمرم گذشت و به هیچ موفقیتی دست نیافتم.
هوش مصنوعی: چشمی که بیپروا به تماشای چهرهات نشسته، نتوانسته لبش را به بوسیدن پایت برساند و از این نعمت محروم مانده است.
هوش مصنوعی: در آن روزی که من به خاطر تو دلم را به خطر میاندازم، افسوس که چرا تیر مصیبت به سینهام برخورد نکرد.
هوش مصنوعی: تن بیمار من، خوشا بر خاک تو! زیرا در حالت پرهیز از آسیبها و بیماریها درگذشتم و به هیچ درمانی دست نیافتم.
هوش مصنوعی: تمام جهان از زیبایی تو سهمی بردهاند، ولی چه میشود کرد اگر نوبت گدایی به ما نرسید؟
هوش مصنوعی: ما که هستیم که بیدعوت و ناخواسته به جایی قدم بگذاریم؟ مانند مگسهایی هستیم که هیچگاه توانایی دسترسی به خوراکی را ندارند.
هوش مصنوعی: عطر تازهای که از زیبایی تو به مشام میرسد، هر روز مانند گلی در یک باغ سرسبز است، هرچند که با پادشاهان و بزرگان نیز از آن برگ گیاه بهرهای نرسیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دردمندی ز تو هرگز به دوایی نرسید
بی نوایی ز تو هرگز به نوایی نرسید
صرف کردم به وفای تو همه عمر و به من
در همه عمر ز تو بوی وفایی نرسید
بود امّید که این کار به جایی برسد
[...]
بهر درد دل ما از تو دوایی نرسید
سعی بسیار نمودیم، بجایی نرسید
ما اسیران بتو هرگز ننمودیم وفا
که همان لحظه بما از تو جفایی نرسید
قامتم چنگ شد و لطف تو ننواخت مرا
[...]
چه عجب گر ز بهاران به نوایی نرسید
فیض خار سر دیوار به پایی نرسید
هرچه از دست دهی بهتر ازان می بخشند
مسی از دست ندادم که طلایی نرسید
قیمت گوهر شهوار گرفت اشک کباب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.