در شب هجران که روزی هیچ دشمن را مباد
می رود عمر عزیزم چون سر زلفت به یاد
محنت هجران و رنج راه و تشویش سفر
این همه گویی نصیب جان مهجورم فتاد
سیل خون دل که از اینگونه آید سوی چشم
دم به دم بر آب خواهد رفت مردم زین سواد
تا ز خط جام می فهم معانی کرده ام
هر چه خواندم پیش استاد طریقت شد ز یاد
ترک چشمش ریخت خون ما به شوخی، وز لبش
خونبها جستیم از وی، خونبها بر هم نهاد
در غمت گر رفت خسرو از جهان، عمر تو باد
لیک خواهد خواست روز محشر از دست تو داد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر در شب جدایی و هجران به یاد محبوبش و آثار درد و رنج ناشی از جدایی میپردازد. او از عمر گرانبهای خود صحبت میکند که مانند زلف محبوبش در حال گذر است. شاعر احساس اندوه شدیدی دارد و اشکهایش به خاطر محبتش سرازیر میشود. او از تجربههایش در یادگیری معانی و مفاهیم عشق میگوید و به ظرافتهای محبت اشاره میکند. همچنین، او به یاد خسرو میافتد و از اینکه در غم جدایی ، زندگیاش پر از حسرت شده، ابراز تاسف میکند. در نهایت، شاعر از روز محشر یاد میکند و به این موضوع توجه میکند که در آن روز از محبوبش پاسخخواهی خواهد شد.
هوش مصنوعی: در شب جدایی، که آرزوی بدی برای هیچ دشمنی نداشته باشم، عمر گرانبهای من به یاد تو همچون مویی میگذرد.
هوش مصنوعی: دوری از محبوب و مشکلات سفر و نگرانیهایی که در مسیر دارم، همه اینها به نوعی بر جان من که تنها و محروم است، وارد شده است.
هوش مصنوعی: هر لحظه که اشکهای دل برچشم میریزد، مانند سیلی است که به سمت چشمها جاری میشود و این اشکها به نحو مداوم در آب خالی خواهند شد، چون مردم با این دانش و آگاهی به زندگی ادامه میدهند.
هوش مصنوعی: من با نوشیدن از جام می، معانی عمیق را درک کردهام و هر آنچه را که از استاد طریقت آموختهام، فراموش کردهام.
هوش مصنوعی: خون ما از چشمش به خاطر یک شوخی ریخت و از لبانش خواستیم تا بهایی برای این خون پیدا کنیم، اما او هیچ چیزی به ما نداد.
هوش مصنوعی: اگر خسرو در غم تو از دنیا برود، عمر تو همچنان باقی خواهد ماند، اما در روز قیامت از تو درخواست خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
[...]
چون قلم بست او میان در هجو تو لیکن دهانش
چون دوات از گفتههای خویشتن پر لوش باد
آنچه ایزد خواست کرد و آنچه مردم خواست داد
شاه را بالنده کرد و تن درستش کرد شاد
شاه را تابنده کرد آن تندرستی در بزه
شد تنش پالوده چون از باده آسوده لاد
هست پنجاه و سه سالش داد پنجاه و سه تب
[...]
این مبارک پی بنای محکم گردون نهان
کرده شاگردیش گردون خوانده او را اوستاد
روز و شب در آفتاب و سایه اقبال و بخت
جای ابراهیم بن مسعود ابراهیم باد
مشرق میدان شاه دین فروز دین پرست
[...]
در معزالدین ملکشاه آفتاب دین و داد
روز عید روزهداران فرخ و فرخنده باد
خسرو پیروزبخت و داور یزدانپرست
شاه خاقان گوهر و سلطان سلجوقی نژاد
کاست از عالم ستم تا لاجرم شاهی فزود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.