گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

در شب هجران که روزی هیچ دشمن را مباد

می رود عمر عزیزم چون سر زلفت به یاد

محنت هجران و رنج راه و تشویش سفر

این همه گویی نصیب جان مهجورم فتاد

سیل خون دل که از اینگونه آید سوی چشم

دم به دم بر آب خواهد رفت مردم زین سواد

تا ز خط جام می فهم معانی کرده ام

هر چه خواندم پیش استاد طریقت شد ز یاد

ترک چشمش ریخت خون ما به شوخی، وز لبش

خونبها جستیم از وی، خونبها بر هم نهاد

در غمت گر رفت خسرو از جهان، عمر تو باد

لیک خواهد خواست روز محشر از دست تو داد

 
 
 
فرخی سیستانی

جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد

برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد

جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد

برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد

جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
منوچهری

چون قلم بست او میان در هجو تو لیکن دهانش

چون دوات از گفته‌های خویشتن پر لوش باد

قطران تبریزی

آنچه ایزد خواست کرد و آنچه مردم خواست داد

شاه را بالنده کرد و تن درستش کرد شاد

شاه را تابنده کرد آن تندرستی در بزه

شد تنش پالوده چون از باده آسوده لاد

هست پنجاه و سه سالش داد پنجاه و سه تب

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
ابوالفرج رونی

این مبارک پی بنای محکم گردون نهان

کرده شاگردیش گردون خوانده او را اوستاد

روز و شب در آفتاب و سایه اقبال و بخت

جای ابراهیم بن مسعود ابراهیم باد

مشرق میدان شاه دین فروز دین پرست

[...]

امیر معزی

در معزالدین ملکشاه آفتاب دین و داد

روز عید روزه‌داران فرخ و فرخنده باد

خسرو پیروزبخت و داور یزدان‌پرست

شاه خاقان گوهر و سلطان سلجوقی نژاد

کاست از عالم ستم تا لاجرم شاهی فزود

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه