بشکفت گل در بوستان آن غنچه خندان کجا
شد وقت عیش دوستان آن لاله و ریحان کجا
هر بار کو در خنده شد چون من هزارش بنده شد
صد مرده زان لب زنده شد، درد مرا درمان کجا
گویند ترک غم بگو، تدبیر سامانی بجو
درمانده را تدبیر کو، دیوانه را سامان کجا
از بخت روزی با طرب خضر آب خورد و شست لب
جویان سکندر در طلب تا چشمه حیوان کجا
می گفت با من هر زمان گر جان دهی، یابی امان
من می برم فرمان به جان، آن یار بی فرمان کجا
گفتم تویی اندر تنم یا هست جان روشنم
گفتی که آری آن منم، گر آن تویی، پس جان کجا
گفتی صبوری پیش کن، مسکینی از حد بیش کن
زینم از آن خویش کن، من کردم، این و آن کجا
پیدا گرت بعد از مهی در کوی ما باشد رهی
از نوک مژگان گه گهی آن پرسش پنهان کجا
زین پیش با تو هر زمان می بودمی از همدمان
خسرو نه هست آخر همان آن عهد و آن پیمان کجا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات و تفکرات شاعر در مورد زندگی، عشق و ارتباطات انسانی میپردازد. شاعر از زیباییهای جهان و لحظات شادی یاد میکند، اما همچنین به غم و دشواریهای زندگی اشاره دارد. او به دنبال یافتن درمانی برای دردهایش است و از بخت و روزگار گلهمند است. همچنین، بر موضوعاتی چون دیوانگی، شوق، وصال و جدایی تأکید میکند و از پیمانی که با دوستان و یارانش داشته، یادآوری میکند. در نهایت، شاعر به ناپایداری ارتباطات و جستجوی عشق واقعی میپردازد و به غم فقدان آنچه که برایش عزیز بوده، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: گل در باغ شکفته است، اما آن غنچهی خندان کجا رفته؟ زمان خوشی دوستان کجاست و لاله و ریحان کجا هستند؟
هوش مصنوعی: هر بار که من میخندم، هزاران نفر به من وابسته میشوند و از لبهای من مردگان زنده میشوند. حالا درد من کجا قرار دارد که درمانی برای آن وجود داشته باشد؟
هوش مصنوعی: میگویند که از غم بگذر و دنبال راه حل مناسبی باش، اما به یک فرد ناتوان و درمانده نمیتوان گفت که چطور مشکلش را حل کند، و برای فردی که دیوانه است، پیدا کردن سامان و آرامش ممکن نیست.
هوش مصنوعی: روزی خوش شانس، خوشحال و شاداب، خضر در حال نوشیدن آب بود و لبهایش را در جویهای سکندر شست. او در جستجوی چشمهای است که موجب حیات و شادابی جاودانه باشد.
هوش مصنوعی: میگفت هر وقت که جان خود را به من بدهی، تو از من امان میگیری. اما من جانم را به او میدهم، آن یار بیفرمان کجا است؟
هوش مصنوعی: گفتم آیا تو هستی در وجود من یا اینکه جان روشن منی؟ تو گفتی که آری، من همانم. اگر تو هستی، پس جان من کجاست؟
هوش مصنوعی: گفتی صبر کن و خود را دردمند و بیچاره نشان بده، اما من از آن حالت فراتر رفتهام. حالا تو بگو، من این کار را کردم، حالا کجا باید بروم؟
هوش مصنوعی: اگر پس از غبار و تاریکی، تو را در کوی ما پیدا کنم، آیا میتوانی با آن نگاه سحرآمیزت بار دیگر سوالات پنهان را از من بپرسی؟
هوش مصنوعی: من در گذشته همیشه با تو بودم و در کنار دوستان و همراهان خسرو زندگی میکردم، اما حالا دیگر خبری از آن عهد و پیمانی که میان ما بود نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.