بس بود اینکه سوی خود راه دهی نسیم را
چشم زد خسان مکن عارض همچو سیم را
ما و نسیم صبحدم بوی تو و هلاک جان
نیست امید زیستن سوخته جحیم را
من به هوای یک سخن، تو همه تلخ بر زبان
چند نمک پراکنی این جگر دو نیم را
تو چو بهشت در نهان، ما و دلی و سوزشی
دوزخی از کجا خورد مائده نعیم را
من نه به خود شدم چنین شهره کویها، ولی
شد رخ نیکوان بلا عقل و دل سلیم را
شیفته رخ بتان باز کی آید از سخن
مست به گوش کی کند کن مکن حکیم را
عشق چو مرد را برد موی کشان به میکده
موی سفید ننگرد پیر سیه گلیم را
چون به خم شراب در غرقه بماند چون منی
هم ز شراب غسل ده دردکش قدیم را
قصه خسرو از درون گر به غزل برون دمد
دشنه سینه ها کند زمزمه ندیم را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.