تا جهان بود، از جهان هرگز دلم خرم نبود
خرمی خود هیچگه گویی که در عالم نبود
گر چه کار عاشقان پیوسته سامانی نداشت
اینچنین یک بارگی هم ابتر و در هم نبود
غم برون ز اندازه شد ما را و دل بر جا نماند
ای خوش آن وقتی که دل بر جای بود و غم نبود
غم همه وقت و طرب یکدم بود، باری مرا
در تمام عمر می اندیشم آن یکدم نبود
چرخ اگر بد با دل خرم بود، با من چراست؟
تا دل من بود، باری هیچگه خرم نبود
با دل مجروح رفتم دی به دکان طبیب
حقه را چون باز کرد، از بخت من مرهم نبود
گفتم این غمهای دل بیرون دهم تا وارهم
در همه عالم بجستم هیچ جا محرم نبود
آدمی خوشدل نباشد، گر چه در جنت بود
آدمی خود کی تواند بود، چون آدم نبود
دهر با مردم نسازد، زان خران دارند گنج
ور نه این مردار در ویرانه او کم نبود
گر توانی، خسروا، دل را عمارت کن، از آنک
در جهان کس را بنای آب و گل محکم نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساس ناخرسندی و غم شاعر میپردازد. او به این نکته اشاره میکند که هیچگاه دلش شاد نبوده و حتی لحظاتی از خوشی هم در زندگیاش تجربه نکرده است. علیرغم تلاش عاشقان برای سامان دادن به عشق و زندگی، همواره با غم و اندوه روبهرو بودهاند. شاعر به یاد میآورد که خوشیها و شادیهای واقعی برای او در دسترس نبوده و غم بر زندگیاش سایه افکنده است.
او در تلاش برای درمان دردهایش به دکان طبیب میرود اما در اینجا نیز درمانی نمییابد. در کل، شاعر به عدم توانایی انسان در جستجوی خوشی و در عین حال به یأس و ناامیدی از زندگی و جهان اشاره میکند. او میگوید که حتی در جنت هم، آدمی نمیتواند خوشدل باشد زیرا خود او به عنوان انسان با درد و رنج مواجه است. در نهایت، پیامی از ناپایداری و عدم ثبات در زندگی و جهان را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: به مدت طولانی که این دنیا وجود دارد، هرگز دل من شاد نبوده است. حتی اگر کسی بگوید که خوشحالی در این دنیا وجود دارد، من این خوشحالی را در هیچ زمانی احساس نکردهام.
هوش مصنوعی: هرچند کار عاشقها همیشه بینظم و بیسر و سامان است، اما این بار به طور کامل و ناگهان، وضعیتی به هم ریخته و ناتمام رخ نداده است.
هوش مصنوعی: غم ما بیش از حد و اندازه شده و دیگر جایی برای دل خوشی باقی نمانده است. چه خوب بود زمانی که دل شاد بود و غمی وجود نداشت.
هوش مصنوعی: غم همیشه حاکم بوده و شادی لحظهای بوده است؛ اما من در تمام عمر، به آن لحظه شاد فکر میکنم که هرگز به دست نیامد.
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت یا زمانه به من خوش نمیگذرد، پس چرا با دل شاد بوده است؟ تا زمانی که دل من شاد نباشد، هیچ چیزی نمیتواند مرا شاد کند.
هوش مصنوعی: با دل شکسته و ناراحت به دکان پزشک رفتم. وقتی پزشک کارش را آغاز کرد، متوجه شدم که خوشبختانه دارویی برای درمان درد من وجود ندارد.
هوش مصنوعی: گفتم این دردهای دل را از خود بیرون میرانم تا در همه عالم بگردم، اما هیچ جا کسی نبود که به رازهایم پی ببرد.
هوش مصنوعی: انسان هرچقدر هم در نعمتها و خوشیها قرار داشته باشد، اگر در دلش شادمانی و خوشحالی نباشد، هیچ معنایی ندارد. وجود انسانیت در خوشیهای ظاهری بیفایده است اگر آدمی به معنای واقعی خود نرسیده باشد.
هوش مصنوعی: دنیا با مردم سازگاری ندارد، از آنجا که این خران (افراد جاهل یا بیفایده) ثروتی دارند، وگرنه این زشتی و مردار کم در آن ویرانه وجود نداشت.
هوش مصنوعی: اگر میتوانی، ای شاه، دل را آباد کن، زیرا در این دنیا کسی را هیچ بنیان محکم از خاک و آب نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از جهان رفت آنکه مانندش درین عالم نبود
شاه میداند که هرگز مثل او آدم نبود
علم و حلم و دانش و لطف و مروت جمله داشت
غیر عمر از آنچه می بایست هنچش کم نبود
چون مسیحا گر چه می بخشید جان مرده را
[...]
در ازل کاین جلوه در خاک و گل آدم نبود
مهر رخسار علی را از تجلی کم نبود
از لب لعلش دمی در طینت آدم دمید
گر نبود آندم، نشان از هستی آدم نبود
عاشقانرا با رخ و زلفش عجایب عالمی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.