گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

گر مه چو تو با جمال باشد

خورشید کم از هلال باشد

بر روی زمین نظیر رویت

در آینه هم خیال باشد

ما را که به دیدنت هلاکیم

نادیدن تو چه حال باشد؟

در عهد تو، وانگهی صبوری

ای دوست، کرا مجال باشد

می خواهم سیر بینم آن رخ

گر دستوری ز خال باشد

می کن ستم و جفا که خوبی

گر لطف کنی وبال باشد

بنمای به گاه کشتنم روی

تا خون منت حلال باشد

کوته عمر است عاشق، ار چه

روزیش هزار سال باشد

تا کی سخن وفا، رها کن

خوبی و وفا محال باشد

بوسی ست طمع دل رهی را

اندازه این سؤال باشد

بشنو ز کرم حدیث خسرو

هر چند ترا ملال باشد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حکیم نزاری

تا با منت این ملال باشد

کی با منت اتّصال باشد

هر چند که صحبتِ گدایی

با پادشهی محال باشد

نتوان دانست هم بکوشم

[...]

امیرخسرو دهلوی

خطی که قرین حال باشد

شک نیست که بی مثال باشد

سروی که به قامت تو ماند

در قامت اعتدال باشد

آندم که تو شرح حال گویی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
جلال عضد

خطّی که قرین خال باشد

شک نیست که بی مثال باشد

سروی که به قامت تو ماند

در غایت اعتدال باشد

آن دم که تو شرح حال گویی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه