گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

خطی که قرین حال باشد

شک نیست که بی مثال باشد

سروی که به قامت تو ماند

در قامت اعتدال باشد

آندم که تو شرح حال گویی

دانی که مرا چه حال باشد؟

افسوس بود که چون تویی را

با همچو منی وصال باشد

آن را که به یاد تست مشغول

از هر دو جهان ملال باشد

هرگز نکنم خیال خوابی

تا در سرم آن خیال باشد

دیگر نکند نشاط و پرواز

مرغی که شکسته بال باشد

گویند که بنده می نوازی

خسرو به صف نعال باشد