تاب رخت آفتاب ناورد
ذوق لب تو شراب ناورد
آن خال چو ذره هوش من برد
خشخاش تو هیچ خواب ناورد
دل دعوی صابری همی کرد
چون روی تو دید، تاب ناورد
دل بر تو صبا پیام من برد
چون باز آمد، جواب ناورد
از گریه که چون سرم به درد است
چشمم قدری گلاب ناورد
این دیده، کدام راز دل بود
کز گریه به روی آب ناورد؟
زلف تو دل مرا بدزدید
رحمت به من خراب ناورد
افسوس که خسروش گرفته
پیش شه کامیاب ناورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.