یاری دل ما به رایگان برد
تا دل طلبیم باز جان برد
عشق آمد و گردن خرد زد
دزد آمد و سر زپاسبان برد
آن کس که رهم زد آشنا بود
بر شحنه خبر نمی توان برد
ماندیم ازان حریف دل دزد
زد قلعه و مهره رایگان برد
ای ترک، که جنبش رکابت
از پنجه چابکان عنان برد
بگذار که در وحل بمیرم
این لاشه که آب کاروان برد
دی بر تو به کشتنم گمان داشت
شد عاقبت آنچه او گمان برد
عاشق نه خود از در تو شد دور
با زاغ چه حیله کاستخوان برد؟
لیکن ز جفای تو تظلم
خواهم بر شاه کامران برد
جمشید زمان که در بلندی
ایوانش سبق ز آسمان برد
جان دادم و درد تو خریدم
این را تو بیر که خسرو آن برد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.