یاری دل ما به رایگان برد
تا دل طلبیم باز جان برد
عشق آمد و گردن خرد زد
دزد آمد و سر زپاسبان برد
آن کس که رهم زد آشنا بود
بر شحنه خبر نمی توان برد
ماندیم ازان حریف دل دزد
زد قلعه و مهره رایگان برد
ای ترک، که جنبش رکابت
از پنجه چابکان عنان برد
بگذار که در وحل بمیرم
این لاشه که آب کاروان برد
دی بر تو به کشتنم گمان داشت
شد عاقبت آنچه او گمان برد
عاشق نه خود از در تو شد دور
با زاغ چه حیله کاستخوان برد؟
لیکن ز جفای تو تظلم
خواهم بر شاه کامران برد
جمشید زمان که در بلندی
ایوانش سبق ز آسمان برد
جان دادم و درد تو خریدم
این را تو بیر که خسرو آن برد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق عاشقانه و درد ناشی از جدایی و خیانت اشاره دارد. شاعر از یاری دل به رایگان و قدرت عشق سخن میگوید که جان را میبرد و سبب خرد شدن عقل میشود. او به دزدیده شدن احساسات و محبتش اشاره کرده و از رنجی که از جدایی و بیوفایی میبرد، شکایت میکند. در این میان، عشق و ناپایداری آن را به تصویر میکشد و از خیانتهای دیگران و درد روحی ناشی از آن صحبت میکند. نهایتاً، شاعر از آرزوی رسیدن به عدالت و جبران دردهایش سخن میگوید و به یاد روزهایی که در اوج خوشی بوده، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دوستی با دل ما به سادگی و بیدردسر از ما دل برد و در عوض ما را در جستجوی جان و زندگی گذاشت.
هوش مصنوعی: عشق مانند یک نیروی قوی و بیرحم وارد شد و به سادگی پند و اندرزها را نادیده گرفت. در حقیقت، دزدی هم به همین شکل عمل کرد و به راحتی بر حواسی که باید هوشیار باشند غلبه کرد.
هوش مصنوعی: کسی که به من خیانت کرد، به خوبی مرا میشناخت و نمیتوان به شحنه (نگهبان) خبر داد.
هوش مصنوعی: ما از آن دوست دلی که دزدیده شده، در اینجا ماندیم؛ او قلعه را گرفته و مهرههای بازی را بهراحتی برده است.
هوش مصنوعی: ای ترک، حرکات پای تو آنقدر سریع و چابک است که اسبهای تندرو را از میدان میرانند.
هوش مصنوعی: اجازه بده در یک گوشه تنها بمیرم، این جسم بی ارزش که سفر کاروان به دور خودش میچرخد.
هوش مصنوعی: دیروز کسی فکر میکرد که من را میکشد، اما در نهایت همان چیزی که او فکر میکرد، اتفاق افتاد.
هوش مصنوعی: عاشق، به طور ناخواسته از در تو دور افتاده است. زاغ چه ترفندی به کار برده که میتواند استخوانی را بردارد؟
هوش مصنوعی: اما از بیمحبتی تو، به درگاه پادشاه کامران شکایت میکنم.
هوش مصنوعی: جمشید، پادشاه افسانهای و باستانی، زمانی که بر بلندی کاخ خود ایستاده بود، به قدری قدرت و شکوه داشت که انگار آسمان را زیر تسلط خود دارد.
هوش مصنوعی: برای تو جانم را فدای درد تو کردم، حالا تو ببین که خسرو آن را به دست آورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.