گهیت از آشنایان یاد ناید
چنین بیگانه بودن هم نشاید
که داد آن بخت خوش روزی که ما را
ز در همچون تو خورشیدی در آید
شبم کابستن است از قید اندوه
نپندازم کزو صبحی برآید
مخوان در بوستان و باغم، ای دوست
که آنجا هم دلم کم می گشاید
زبانی می دهم دل را، ولیکن
نهد بر جان ز دیده چند باید
مرا گفتی که جان می باید از تو
من بیچاره را دیگر چه باید
سر آن ناز بازی کردم، ای باد
که مرگ من ترا بازی نماید
رهی بنما که نتوان زیست بی تو
ولیکن خویش را می آزماید
نگیرد جز گرفتاران دل را
غزلهایی که خسرو می سراید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بیتها شاعر از جدایی و دوری از معشوق صحبت میکند و به احساس تنهایی و غم خود اشاره دارد. او برای آشنایان خود ارزشی قائل نیست و میگوید که بودن در این وضعیت بیگانه بودن است. شاعر به بخت خوشی که معشوقش را به او آورده تشکر میکند، ولی از طرفی شبهای سخت و دردهایش را یادآوری میکند. او از دوستش میخواهد که در باغ و بوستان هم به دلش نپردازد، زیرا شادیای در آنجا نمیبیند. شاعر به عشق و وابستگی عمیق خود به معشوق اشاره میکند و میگوید که با این حال نمیداند چه باید بکند و به عدم امکان زیستن بدون او lament میکند. در نهایت، به غزلهای خسرو اشاره میکند که به آسیبدیدگان احساسی تقدیم میشود.
هوش مصنوعی: هرگز نباید فراموش کنی که در میان آشنایان، اینگونه غریبی و بیگانگی کمسابقه است.
هوش مصنوعی: شکرت میکنم ای بخت خوش که روزی ما را مانند تو، که همچون خورشید در میآیی، به درون خانهام آوردی.
هوش مصنوعی: شب را به خاطر غم و اندوهی که دارم نمیتوانم کابوس بگذارم و فکر نمیکنم که صبحی روشن در راه باشد.
هوش مصنوعی: ای دوست، در بوستان و باغ نرو، چون آنجا نیز دل من چندان شاداب نمیشود.
هوش مصنوعی: من به دل برای ابراز احساسات کلامی میدهم، اما این احساسات تا چه زمانی باید بر جان من سنگینی کنند؟
هوش مصنوعی: به من گفتی که زندگیام به تو بستگی دارد، اما من اینقدر بیچارهام که دیگر چه کاری میتوانم انجام دهم؟
هوش مصنوعی: من با ناز و محبت بازی کردم، ای باد، گویی مرگ من تو را سرگرم میکند.
هوش مصنوعی: به من راهی نشان بده که چگونه میتوان بدون تو زندگی کرد، اما در عین حال، خودم را در این آزمون قرار میدهم.
هوش مصنوعی: غزلهایی که خسرو میسراید فقط دلهای گرفتار را تحت تأثیر قرار میدهد و کسی دیگر نمیتواند از آنها بهرهمند شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کجا وصفش به گفتن هم نشاید
که پس پیرامنش چیزی بباید
مهی ، کندر سمرقند از لب او
نبات مصر را جان می فزاید
اگر طوطی طبع جان فزاید
بشاخ شکر نابش گراید
بشولد مر طبق را بر طریقی
[...]
خر خمخانه را جودان بماندست
وگر ماندست جو کو تا بخاید
بسنگ هجو من دندان شکستست
که بی بیطار بیخش برنیاید
سرش از سهمناکی شد بانسان
[...]
ز هجران تو جانم میبرآید
بکن رحمی مکن کاخر نشاید
فروشد روزم از غم چند گویی
که میکن حیلهای تا شب چه زاید
سیهرویی من چون آفتابست
[...]
دلی ده کاو یقینت را بشاید
زبانی کافرینت را سراید
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.