دلی دارم که جز جانان نخواهد
همین معشوقه خواهد، جان نخواهد
گر جان خواهد از وی خوبرویی
روان بدهد، ز من فرمان نخواهد
مرا گویند، سامانی نداری؟
کسی از عاشقان سامان نخواهد
گذر در کوی ما آن دوزخی راست
که جا در روضه رضوان نخواهد
سر من زین پس و شمشیر خوبان
کسی تا خون من زایشان نخواهد
مفرما صبر کان را هر که دیده ست
صبوری از من حیران نخواهد
غم آمد در دل تنگم، ندانست
که در تنگی کسی مهمان نخواهد
برنجم، گر تو خسرو را نخواهی
تو خواهی، لیک این حرمان نخواهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دلبستگی عمیق خود به معشوقهاش سخن میگوید. او بیان میکند که دلش فقط به جانان وابسته است و هیچ چیز دیگری را نمیخواهد. هرچند که جانان زیبا و دلفریب به نظر میرسد، او ترجیح میدهد که جانش را به معشوقهاش بدهد، اما نمیخواهد هیچ فرمانی از او بگیرد.
شاعر به انتقاد از وضعیت خود میپردازد و میگوید که هیچ عاشق وفاداری از او حمایت نمیکند و حتی اگر کسی وارد سرزمین او شود، نمیتواند به خوشبختی برسد. همچنین تأکید میکند که هیچکس جز خوبان نمیتواند به او آسیب بزند و او از صبر و تحمل خود ناامید است.
او از غم و اندوه در دلش سخن میگوید و نگران است که در این تنگنا هیچ کس یاریاش نکند. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید میکند که حتی اگر معشوق او را نخواهد، او همچنان نمیتواند از عشق خود دست بکشد.
هوش مصنوعی: دل من فقط به عشق معشوقهام تعلق دارد و هیچ چیز دیگری برایم اهمیت ندارد، حتی جانم. من فقط او را میخواهم.
هوش مصنوعی: اگر زیبای دلخواه جان بخواهد، جان خود را به او تقدیم میکنم، اما از من هیچ دستوری نخواهد بود.
هوش مصنوعی: میگویند تو وضع و سامان خوبی نداری، اما بدان که هیچکسی از عاشقان، به سامان و حال مادی اهمیت نمیدهد.
هوش مصنوعی: کسی که در کوچه و خیابان ما عبور کند، به حقیقت دیوانه یا گناهکار است، زیرا او هیچگاه نمیتواند در بهشت آرامش و خوشی بیابد.
هوش مصنوعی: از این پس هیچ کس نمیتواند سر من را از بدنم جدا کند، مگر اینکه برای این کار از شمشیر نیکان و خوبان استفاده کند و خون من را بریزد.
هوش مصنوعی: هرکسی که صبر و بردباری را دیده باشد، از من چنان صبوری را نخواهد دید.
هوش مصنوعی: غم به دل کوچکم آمده است، اما غم نمیداند که در دل تنگ کسی جایی برای مهمان نیست.
هوش مصنوعی: اگر تو خواهان خسرو نباشی، ممکن است از تو جدا شوم و برنجی بخورم، اما این جدایی باعث نمیشود که غمی که تجربه میکنم از بین برود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم بی وصل جانان جان نخواهد
که عاشق جان بی جانان نخواهد
دل دیوانگان عاقل نگردد
سر شوریدگان سامان نخواهد
طبیب عاشقان درمان نسازد
[...]
دلم بی وصل جانان جان نخواهد
که عاشق جان بی جانان نخواهد
دل دیوانگان عاقل نگردد
سر شوریدگان سامان نخواهد
روان جز لعل جان افزا نجوید
[...]
صدف جز قطرهٔ نیسان نخواهد
خضر جز چشمۀ حیوان نخواهد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.