بهار پرده برانداخت روی نیکو را
نمونه گشت جهان بوستان مینو را
یکی در ابر بهاری نگر، ز رشته صبح
چگونه می گسلد دانه های لؤلؤ را
سفر چگونه توان کرد در چنین وقتی
ز دست چون بتوان داد روی نیکو را
به باغ غرقه خونست لاله، دانی چیست؟
ز تیغ کوه بریدست روزگار او را
به وقت صبحدم آواز می دهد بلبل
درون باغ ترنم کنان خوشگو را
بیا که تا به چمن در رویم و بنشینم
به بوی گل به کف آریم جام گلبو را
چو دست تر شود از باده، آنگهی، خسرو
قفا زنیم مر این عالم جفاجو را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف زیبایی بهار و تغییرات دلپذیر طبیعت است. شاعر به تمایز فصل بهار اشاره میکند که پردهها را کنار میزند و جلوههای زیبای جهان را نمایان میسازد. او از زیباییهای صبحگاهی و تماشای دانههای درخشان میگوید و به تردید درباره سفر در چنین زمانهایی اشاره میکند. در ادامه، شاعر به داغی و سرخی لالهها اشاره میکند که نشانهای از غم و اندوه است. در نهایت، او دعوت میکند تا به باغ بروند و از زیباییهای گلها و لذتهای زندگی بهرهمند شوند و با هم به دنیای زیباتر و شادابتر فکر کنند.
هوش مصنوعی: بهار با زیباییهایش جلوهگری میکند و چهره زیبای طبیعت را نمایان میسازد، بهطوریکه جهان مانند یک باغ زیبا و دلانگیز به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: به بهار نگاه کن که چگونه در آسمان ابرهاست و صبح را با دانههای مروارید شکنندهای که از هم میگسلد، به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: در چنین زمانی که همه چیز به هم ریخته است، چگونه میتوان سفر کرد و چهره خوب را به دیگری نشان داد؟
هوش مصنوعی: در باغی که لالهها خونین شدند، میدانی چرا؟ زیرا زمان به مانند تیغی تند او را از ریشه بریده است.
هوش مصنوعی: در صبح زود، بلبل در باغ آواز خوشی میخواند و به طرز زیبا و دلنشینی ترانه سرایی میکند.
هوش مصنوعی: بیا تا به باغ برویم و در کنار گلها بنشینیم و از عطر گلها لذت ببریم و جام گلاب را به دست بگیریم.
هوش مصنوعی: وقتی که دست ما از شراب خیالی تر شود، آن زمان است که با قدرت و شجاعت، بر دشمنان و سختیهای این دنیا غلبه خواهیم کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بتا، نخواهم گفتن تمام مدح ترا
به شرم دارد خورشید اگر کنم سپری
هزار شکر کنم دولت مؤیّد را
که داد باز به من دلبر سَهی قد را
از آتش دل مشتاق و از بلای فراق
فرو گذاشته بودم وُثاق و مرقد را
چو ماه روی من آمد کنون بحمدالله
[...]
کمان سختْ که داد آن لطیف بازو را؟
که تیر غمزه تمامست صید آهو را
هزار صید دلت پیش تیر باز آید
بدین صفت که تو داری کمان ابرو را
تو خود به جوشن و برگستوان نه محتاجی
[...]
نشاند پیش خود آن شوخ بی حجاب مرا
چو سایه همدم خود کرد آفتاب مرا
ازین جهت که به زلف تو نسبتی دارد
نرفت تیرگی شب به ماهتاب مرا
به آتش افکند از خوردن شراب مرا
[...]
ز ناله باز ندارد کسی دل ما را
کسی نبسته زبان خروش دریا را
ز ما به دلبر ما بسکه راه نزدیک است
توان به بال شرر بست نامه ما را
دوباره دیده ام امروز قد و بالایش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.