باد آمد و بویی زنگارم نرسانید
پنهان سخنی از لب یارم نرسانید
فریاد من خسته رسانید به کویش
فریاد که در گوش نگارم نرسانید
افسوس که بگذشت همه عمر به افسوس
بخت آرزوی دل به کنارم نرسانید
ایام جوانی به سر زلف بتان شد
اقبال به سر رشته کارم نرسانید
چون بلبل دی با نفس سرد بمردم
ایام به گلهای بهارم نرسانید
چه سود ازین لاف عیاری که سیاست
سر بر شرف کنگر دارم نرسانید
گفتم که خورم تیری و ایمن شوم، آن نیز
آن کافر دیوانه سوارم نرسانید
مشتاق ملک خاک شدم بر در دهلیز
دولت به سراپرده یارم نرسانید
صد شربت خون داد به خسرو ز غم عشق
یک جرعه می وقت خمارم نرسانید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساس ناکامی و غم خود سخن میگوید. او به باد و بویی اشاره میکند که هیچ خبری از محبوبش نیاورده و فریادهایش در دل کوی او گم شده است. شاعر احساس میکند که عمرش به افسوس گذشته و هیچیک از آرزوهایش به دست نیامده است. او به جوانی و زیباییهایش اشاره میکند که با بیتوجهی روبرو شده و هیچ لطف و محبت از طرف معشوق دریافت نکرده است. در نهایت، با نگاهی به درد و رنج عشق، از غم و اندوهی که به او رسیده شکایت کرده و آرزوی وصال را دارد.
هوش مصنوعی: باد آمد اما بویی از رنج و غم من نیاورد و از لبان عشق من هم هیچ کلامی را افشا نکرد.
هوش مصنوعی: من به کوی تو فریاد زدم، اما صدایم به گوش محبوبم نرسید.
هوش مصنوعی: متاسفم که تمام عمرم را با حسرت گذراندم و به آرزویی که در دلم داشتم، هرگز نرسیدم.
هوش مصنوعی: روزگار جوانی به انتها رسید و خوشبختی نتوانست مرا به سرنوشت دلخواهم برساند.
هوش مصنوعی: من دیروز مانند بلبل با نفس سردی جان سپردم و نتوانستم به گلهای بهار برسم.
هوش مصنوعی: چه فایدهای دارد که من از قدرت و نیرنگ خود صحبت کنم، اگر سیاست و تدبیرم نتواند به مقصود مطلوبم برسد؟
هوش مصنوعی: گفتم که با تیر زخم میخورم و از این درد نجات پیدا میکنم، اما آن هم نتوانست به من از دست آن دیوانه بیدین رهایی بخشد.
هوش مصنوعی: من نسبت به جلال و زیبایی زمین بسیار علاقهمند شدم و در دروازهی کاخ قدرت ایستادهام، اما نتوانستم به خیمهی معشوقم برسم.
هوش مصنوعی: به خاطر غم عشق، خسرو صد شربت خونش را به من داد، اما زمانی که مست و دلبسته بودم، یک جرعه از شراب هم به من نرسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
قاصد سخنی از لب یارم نرسانید
ته جرعه شرابی، به خمارم نرسانید
دل داشت به حیرانی، ازبن بیشتر امّید
آواره ز خود کرد و به یارم نرسانید
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.