هوایی می رسد کز سر گریبان چاک خواهم زد
کلاه عافیت با سر بهم بر خاک خواهم زد
بر آن گلرخ چو راهم نیست، سوی باغ خواهم شد
به یادش پیش هر سروی گریبان چاک خواهم زد
مرا این بس که بر خاکم سواره بگذری روزی
گذشته ست آنکه من این زهر را فتراک خواهم زد
همی گفت از تو شویم دست ازین غم، گر رسم روزی
بسا گریه که پیشش زین دل غمناک خواهم زد
به جان تو که جان تاباک باشد در دم آخر
دم مهر و وفایت هم در آن تاباک خواهم زد
ز خونم، گر چه ناپاک است آن، در شوی هم کامشب
من آبی بر درش زین دیده نمناک خواهم زد
به شبهای غمم بی تو چه جای عقل و جان و دل
بیا، ای شمع جان، کاتش درین خاشاک خواهم زد
ازین پس، خسروا، دیوانگی، زیرا نماند آن دل
که لاف شیر پیش آن بت چالاک خواهم زد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلتنگیاش صحبت میکند و به شدت احساس درد و غم خود را بیان میکند. او به محبوبش اشاره میکند و میگوید که به خاطر یاد او تا زمانی که زنده است، هر روز به یادش گریه خواهد کرد. شاعر به نوعی سرنوشت خود را با نام محبوبش گره میزند و میگوید که در برابر غمهایش فقط میتواند به او پناه ببرد. همچنین از احساس بیتابی و دیوانگیاش در نبود محبوب صحبت میکند و به این نتیجه میرسد که بدون عشق او، زندگی ارزش ندارد. در نهایت، این شعر با تأکید بر عمق عشق و دردی که شاعر تجربه میکند، به اوج احساسات انسانی میرسد.
هوش مصنوعی: روزهای سختی در انتظارم است و احساس میکنم که باید از مشکلات پیش رو فرار کنم. در این شرایط، کلاه راحتیام را از سر میزنم و بر زمین میزنم تا به واقعیتهای زندگی مواجه شوم.
هوش مصنوعی: وقتی به آن چهره زیبا دسترسی ندارم، به سمت باغ میروم و در یاد او، به هر درخت سربلند و زیبا، با شوق و حسرت، پیراهنم را پاره خواهم کرد.
هوش مصنوعی: برای من همین کافی است که روزی با کمال اطمینان و افتخار بر زمین قدم بگذاری، چرا که قبلاً آن شخصی بودم که همین زهر را به زنجیر میکردم.
هوش مصنوعی: او میگفت اگر روزی از غمهای خود رها شوم، به خاطر این دل غمگینم، گریهای بسیار خواهم کرد.
هوش مصنوعی: جان تو برای من از ارزش بالایی برخوردار است و در آخرین لحظه، در حالی که به تو عشق و وفاداری میورزم، خواهم گفت که تو در قلب من جا داری.
هوش مصنوعی: هرچند خون من آلوده است، اما امشب در بزم تو، از دیدگان اشکبارم آبی بر در تو خواهم ریخت.
هوش مصنوعی: در شبهای غمانگیزم بدون تو، دیگر چه جای فکر و احساس و جان وجود دارد؟ ای شمع وجودم، میخواهم آتش عشق را در این چیزهای بیارزش بیفکنم.
هوش مصنوعی: از این به بعد، ای پادشاه، دیوانه میشوم، چون دیگر دل و جراتی ندارم که در برابر آن معشوقه چابک و زیبا، خود را دلاور و شیر نشان دهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز بس آه غمت زین جان آتشناک خواهم زد
ز دود آه شبگون خیمه بر افلاک خواهم زد
چو آیی از سفر تا گیرمت بی پیرهن در بر
ز شوق تو گریبان تا به دامان چاک خواهم زد
به سر خواهم ز جورت خاک کردن چون کنی جلوه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.