آنکو شناخت گردش خورشید و ماه را
جوید برای خفتن خود خوابگاه را
از عین اعتبار ببینم به گلرخت
زیرا قیاس نیست درازی راه را
ای سرفراز، تیغ اجل در قفا رسید
سر راست دار، کج چه نهادی کلاه را
مردم همه نگون شده جستند زیر خاک
قامت ازان نکوست سپهر دو تاه را
چون رستن گیاه ز خونهای مردم است
من خون دهم ز مردم دیده گیاه را
من ماه را طلوع نخواهم به خاک، از آنک
گم کرده ام به خاک رخی همچو ماه را
خسرو چو بخت خویش جهان را کند سیاه
راه ار برون دهد ز جگر دود آه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بررسی تابش خورشید و ماه و تاثیر آن بر زندگی و مرگ انسانها میپردازد. او خوابگاه و آرامش را جستجو میکند و به زیبایی و اعتبار وجود اشاره میکند. با تأکید بر در گذشتگان و ظلمت مرگ، او به سرنوشت بشریت و دردهای ناشی از آن مینگرد. شاعر میگوید که زندگی انسانها مانند گیاهی است که از خونهای بیگناهان میرویید و به همین دلیل او آماده است تا از خود فدا کند. همچنین، او نمیخواهد طلوع ماه را در خاک ببیند، چرا که به یاد تصویر زیبای کسی در دلش گم شده است. در نهایت، او به سیاهی دنیا و غم عمیق آن اشاره میکند.
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال آرامش و خواب مناسب برای خود است، باید چگونگی حرکت خورشید و ماه را بشناسد.
هوش مصنوعی: وقتی به چهره زیبا و دلنشین تو نگاه میکنم، متوجه میشوم که نمیتوان طولانی بودن راه را با هیچ چیز دیگری مقایسه کرد.
هوش مصنوعی: ای سربلند، تیغ مرگ از پشت به تو نزدیک شده است، پس راست بایست و کلاهی را که بر سر داری، کج نکن.
هوش مصنوعی: مردم به خاطر سختیها و مشکلات زندگی از پا افتادهاند و به زیر خاک رفتهاند، اما قامت آن کسی که در این دنیا شایستگی و نیکی دارد، همچنان در برابر آسمان ایستاده و پابرجا مانده است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که رشد گیاهان و زندگی آنها به خاطر فداکاری و جانفشانی انسانهاست. من نیز آمادهام تا جان خود را فدای مردم کنم تا با این فداکاری، زندگی و زیبایی به آنها ببخشم.
هوش مصنوعی: نمیخواهم ماه را بر روی زمین ببینم، زیرا چهرهای همچون ماه را که در خاک گم کردهام، فراموش کردهام.
هوش مصنوعی: وقتی خسرو، مانند سرنوشتی شوم، دنیا را تیره و تار میکند، حتی اگر از دل خود آه و نالهای برآورد، باز هم او قادر نیست راهی برای فرار از این وضعیت پیدا کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا تو بتاب کردی زلف سپاه را
در تو بماند چشم به خوبی سیاه را
ای رشک مهر و ماه تو گر نیک بنگری
در مهر و ماه طیره کنی مهر و ماه را
گر هیچ بایدت که شوی مشک بوی تو
[...]
خور گرچه نور بخشد هر ماه ماه را
روبد بدیده پیشش صد راه راه را
شاهان ز تاج و گاه، شرف یافتند و او
گه تاج را شرف دهد و گاه گاه را
گر گاه در پناه وی آید ظفر دهد
[...]
مویم سپید و نامه سیه ماند از گناه
جز عذر و توبه چاره ندانم گناه را
خواهم که عفو و رحمت و لطف تو ای خدا
در کار این سپید کند آن سیاه را
ای تخت را خجسته تر از تاج گاه را
وی ملک را فریضه تر از نور ماه را
ای نقش بند دولت بند قبای تو
فر همای داد به سربر کلاه را
روزی که بر نشینی تاج سفیده دم
[...]
آن روی بین که حسن بپوشید ماه را
وآن دام زلف و دانهٔ خال سیاه را
من سرو را قبا نشنیدم دگر که بست
بر فرق آفتاب ندیدم کلاه را
گر صورتی چنین به قیامت برآورند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.