نه از نقاش چین هرگز چنین صورتگری آمد
نه این ناز و کرشمه از بتان آزری آمد
مکن ناز و مکش ما را مسلمانی ست این آخر؟
اگر عاشق شدم جایی، چه کردم کافری آمد
چو بیهوش خیالم دید، شب می گفت همسایه
که امشب باز آن دیوانه ما را پری آمد
چه شد کام روز آب چشم من بی خواست می آید
دگرگون می شود این دل، مگر آن لشکری آمد؟
ز خوبان داغها دارم برین دل، وای مسکینی
که با این دشمنان دوست رویش داوری آمد
غلام عشق شو، خسرو، به زیر تیغ گردن نه
حدیث عقل را مشنو که کارش سرسری آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.