گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

خیال روی تو چون در ناب در نظر است

ز اشک دمبدمم صد حباب در نظر است

چو مست روی تو من، روی مهوشان چه کنم

به دزدکی نگرم کافتاب در نظر است

اگر دلت به لب بحر می کشد، ای سرو

نشین به گوشه چشمم که آب در نظر است

خیال زلف تو در دیده ام شبی گردید

ازان خیال مرا اشک ناب در نظر است

شبی به خواب نظر بازیی به او کردم

مرا همیشه ازان لحظه خواب در نظر است

به نور روی تو در زلف می توان رفتن

شب است و شعشعه ماهتاب در نظر است

ز عشق چشم تو خسرو چو سرخوش و مست است

به یاد لعل تو او را شراب در نظر است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode