گلستان نسیم سحر یافته ست
صبا غنچه را خفته دریافته ست
چنان خواب دیده ست نرگس به خواب
که گویی که او جام زر یافته ست
خبر نیست مر بلبل مست را
که از مستیش گل خبر یافته ست
نسیم چون مشک در خاک ریخت
مگر بوی آن خوش پسر یافته ست
خیال قدت سر و گم کرده بود
ولی ناگهان نیشکر یافته ست
چه گویم که سنگین دلش هیچ وقت
ز سوز دل من اثر یافته ست
به پای خیالت فرو ریخت چشم
دری کان به خون جگر یافته ست
بسا شب که بیدار خسرو نشست
که شام غمش را سحر یافته ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.