گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

موی را نیست این میان که تراست

پسته را نیست این دهان که تراست

قامت راست سرو را ماند

سرو باشد چنین روان که تراست؟

جان ببردی و خوش هنوز نه ای

دست بر دل نه این زمان که تراست

تا چها بر تو کردمی من، اگر

حسن بودی مرا چنان که تراست

بر رخ زرد من بخند و بگو

خنده انگیز زعفران که تراست

گوییا بیشتر برای زر است

این سخن بر سر زبان که تر است

کشته گشتم ز ابروی تو، مکش

بر دل خسرو، این کمان که تراست